خورشید عالم تاب

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

کمال انسانی، راهی به سوی سعادت

14 اردیبهشت 1396 توسط بندرجا
کمال انسانی، راهی به سوی سعادت

 کمال انسانی در نگاه شهید مطهری 

تعریف کمال‏

کمال، صفت وجودی است که برای هر موجودی متناسب با آن و متناسب با غایت آن، معنا می ‏شود؛ بنابراین، کامل بودن هر چیزی به‏ صورت خاص باید تعریف شود. انسان کامل غیر از حیوان کامل و غیر از فرشته کامل و… است؛ ولی می‏توان این گونه نتیجه گیری کرد که «کمال، فعلیّت یافتن استعدادها و قوّه ‏ها است».

به اقتضای طبیعت و آفرینش هر پدیده‏ای، استعدادها و توانمندی ‏های ‏او معیّن، و فعلیت یافتن آن‏ها تعریف می‏شود، و کمال او عینیّت می‏یابد؛ چرا که هر ماهیتی به حسب اقتضای ذاتی خود، فقط با اوصاف خاصّی‏ سنخیت، و استعداد همان دسته از کمالات را دارد. به تعبیر شیخ رئیس، ابن‌سینا:

هر موجودی، زمینه‏ ها و استعدادهای وصول به فعالیت ‏هایی را دارد که متناسب ‏با آن شی‏ء و سازگار با طبیعت و سرشت و استعدادهای درونی او است. (ابن ‏سینا، الاشارات و التنبیهات‏)

کمال‌جویی و سعادت‏ طلبی، گرایش طبیعی، غریزی و فطری (ذاتی‏) هر موجودی است و همه تلاش‏ها به منظور پاسخگویی به ‏این میل ذاتی و اشباع خواسته فراگیر همه پدیده‏ها است. موجودات‏ نباتی، براساس اقتضای طبیعی، حرکت کمالی خود را دنبال می‏کنند.عامل حرکت به سوی کمال در حیوانات براساس حبّ ذات و نشأت ‏گرفته از الهام غریزی است؛ امّا در انسان، کمال و عینیّت یافتن استعدادها و توانمندی‏های متضاد و متناوب، جز در پرتو انتخاب و گزینش و تلاش مجاهدانه و همراه با زحمت تحقّق نمی‏یابد. (ر.ک: ‏انشقاق (84): 6) برخلاف دیگر موجودات، کمال انسانی ‏اکتسابی است و جز با اراده و خواست توأم با مبارزه با موانع و حرکت ‏عملی برای فعلیت بخشیدن به همه استعدادها و توانمندی‏های ‏فطری‏اش تحصیل نمی‏شود؛ پس بحث از کمال موجودات دیگر آسان‏است؛ امّا بحث از کمال انسان چندان آسان نیست.

شهید مطهری می‏گوید:

انسان تنها موجودی است که خودش از خودش تفکیک‏پذیر است؛ یعنی ما نمی‏توانیم سنگی داشته باشیم که سنگی نداشته باشد یا گربه‏ای داشته باشیم فاقد گربگی؛ سگی داشته باشیم فاقد سگی؛ پلنگی فاقد پلنگی. هر پلنگی در دنیا آن‏ خصلت‏هایی را که پلنگی می‏نامیم دارد به سهم غریزه؛ ولی این انسان است که ‏انسان بودن خودش را ندارد و باید تحصیل بکند و انسان بودن هیچ مربوط به‏ جنبه‏های زیستی و بیولوژیکی نیست. … انسانیت یک امری است وراء زیست‏شناسی. (مطهری، انسان کامل، ص 155 و 156).

کمال خواهی، یک گرایش اصیل و مستقل و البتّه فطری و ذاتی است که همه افراد انسان واجد استعداد و قوّه آن می‏باشند و انسانیت و کمال او به میزان فعلیت ‏بخشیدن این استعداد می‏باشد. انسان در بدو آفرینش از نظر جسمی (مانند دیگر موجودات‏) فعلیت خاص خود را دارد؛ چشم دارد؛ گوش دارد؛ زبان‏دارد…؛ امّا از نظر شخصیتی و انسانیت در بدو تولّد هیچ‏گونه فعلیتی ندارد و تنهااستعداد و توانمندی و دارای ظرفیت‏های عظیمی است که این استعدادها وظرفیت‏ها جز با حرکت ارادی و آگاهانه و همراه با مشقت و جهاد خود انسان‏اشباع نگردیده و به فعلیت نمی‏رسد.

شما سراغ هر موجودی بروید می‏بینید، خودش برای خودش به عنوان یک صفت ‏انفکاک‏پذیر نیست…؛ ولی این انسان است که ممکن است یک انسانی باشد منهای انسانیت برای این‏که آن چیزهایی که ما آنها را انسانیت انسان می‏دانیم، آن‏ چیزهایی که به انسان شخصیت می‏دهد (نه آن چیزهایی که ملاک شخص ‏انسان است‏) این‏ها اوّلاً یک سلسله چیزهایی که با ساختمان مادّی انسان ‏درست نمی‏شود چون غیر مادّی است و ثانیاً آن چیزهایی که ملاک انسانیت ‏انسان است و به انسان شخصیت می‏دهد، فضیلت می‏دهد و ملاک فضیلت انسانی ‏انسان است به دست طبیعت ساخته نمی‏شود به دست هیچ کس ساخته نمی‏شود فقط و فقط به دست خود انسان ساخته می‏شود… (همان: ص 71 و 72).

فرق کمال با تمام‏

به‏رغم نزدیکی دو واژه کمال و تمام که در مقابل هر دو کلمه ناقص به کار می‏رود، آن‏ها به یک معنا نیستند. تمام، در جایی اطلاق می‏شود که یک ‏مصداق، همه آن‏چه را افراد نوعش دارا هستند، داشته باشد؛ برای مثال، هرگاه ساختمان یک منزل، همه اجزای مورد نیاز یک منزل مسکونی را داشته باشد، می‏گوییم ساختمان این منزل تمام است یا اگر نوزادی‏ همه اعضا و جوارح نوع انسانی را داشت، می‏گوییم آفرینش او تام است ‏و اگر فاقد یکی از اعضا بود، او را ناقص می‏خوانیم؛ امّا در بحث کمال و کامل بودن، هر موجودی را با اهداف و غایاتش می‏سنجیم و کمال، رتبه‏ای بعد از تام بودن است.

شهید مطهری برای تعریف انسان کامل توجّه به تفاوت بین کمال و تمام ‏را لازم می‏داند که به گزیده‏ای از آن چه در تفاوت این دو بیان کرده است ‏اشاره می‏کنیم:

در زبان عربی، ما دو کلمه داریم نزدیک به یک‌دیگر؛ ولی نه عین یک‏دیگر و کلمه‏ای که ضدّ این دو کلمه است. یک کلمه در کلام عربی بیش‏تر وجود ندارد…یکی کلمه کمال است و دیگری کلمه تمام… و در مقابل هر دو کلمه گفته می‏شود ناقص. … اگر فرق این دو تا را بیان نکنیم نمی‏توانیم بحثمان را شروع کنیم. تمام، در جایی گفته می‏شود که یک شی‏ء همه آن‏چه که برای اصل وجودشان لازم‏ هست به وجود آمده باشد؛ یعنی اگر بعضی از چیزها به وجود نیاید، اصلاً این در ماهیّت خودش ناقص است. این خودش به وجود نیامده، نیمی از او به وجود آمده است… ؛ ولی کمال، در جایی است که یک شی‏ء بعد از آن‏که تمام هست، باز یک درجه بالاتر می‏تواند داشته باشد و از آن درجه بالاتر یک درجه بالاتر هم می‏تواند داشته باشد. اگر این کمال نباشد، خودش هست. اگر این کمال اضافه‏ شود به آن شی‏ء، یک درجه می‏رود بالاتر. کمال را در جهت عمودی بیان می‏کندو تمام را در جهت افقی؛ یعنی شی‏ء در جهت افقی وقتی به نهایت برسد می‏گویند تمام شد و اگر در جهت عمودی حرکت کند، به آن می‏گویند کمال. می‏گویند عقل ‏فلان شخص کامل شده، قبلاً هم عقل داشت؛ امّا حالا عقلش یک درجه آمده ‏است بالا. … مسأله انسان کامل معنایش این است که یک انسان تمام داریم در مقابل انسانی که از نظر افقی ناتمام است…)؛ ولی انسان تمام می‏تواند کامل باشد. کامل‏تر و کامل‏تر باشد تا به آن حدّ نهایی. زمانی که از آن بالاتر دیگر انسان وجود ندارد، آن را می‏گوییم انسان کامل… .

ادامه دارد…

 

 نظر دهید »

تا... سقف آسمان

22 مهر 1394 توسط بندرجا

آسمان اول

عاشورا، دريچه اي به انتظاراست

مهدي(عجل الله فرجه)، ادامه حسين عليه السلام است و انتظار ادامه ي عاشورا.

مهدي عليه السلام، فرزند حسين عليه السلام است و فرهنگ انتظار برآمده از فرهنگ عاشورا وانتظار حسين ديگري را كشيدن. اين دو پيوندي ديرين و مستحكم با يكديگر دارند.

يكي، پشتوانه ي فرهنگي و زمينه ساز براي ديگري است. يكي، رمز حيات شيعه است و ديگري رمز بقاي آن.

يكي، رمز قيام و به پا خاستن شيعه است و ديگري عامل حفظ واستمرار آن.

مهدي (عليه السلام) وارث عاشورا است، همچنان كه حسين (عليه السلام) وارث پيامبران است.

عاشورا، دريچه اي به انتظار است و انتظار، تجلي آرزوها و آمال كربلا.

فرهنگ عاشورا، دستمايه ي اساسي و مايه ي شكوفايي و بالندگي منتظران مهدي عليه السلام در عصر انتظار است.

پيوند عاشورا و انتظار و حسين و مهدي، پيوند والد و مولد و نورٌ علي نور است.

انتظار، كربلايي ديگر است به وسعت همه ي جهان و مصاف حق و باطل است در زماني ديگر، با اين تفاوت كه اين بار، حق پيروز است و چهره ي باطل،  براي هميشه دفن مي شود.

انتظار همان كربلا است در وسعت همه ي زمين و در مقطع ديگري از تاريخ. در اين مقطع، فكرهاي رشيد از هر فرقه و ملتي، گلبانگ دعوت مهدوي را كه با ساخت و فطرت انسان ها همگون است لبيك مي گويند.

انتظار، ثمره ي كربلا است. بدون كربلا، انتظار بي معنا است. ياران مهدي، همه كربلايي اند و در فراز و فرود تاريخ، غربال شده و آبديده اند.  مگر مي توان بي عاشورا، انتظاري ديگر داشت؟ انتظاري بي عاشورا، انتظار بي پشتوانه است!

عاشورا، انتظار برآورده نشده شيعه است و انتظار،‌عاشوراي برآورده شده ي شيعه.

حركتي جهاني و به وسعت آمال همه انسان هاي تاريخ، پشتوانه و عقبه اي مي خواهد به استحكام كربلا كه هرگز به سردي و خاموشي نگرايد!

انتظار، ادامه ي عاشورا، غدير و بعثت است و ظهور، روز فرج و مخرج حسين (عليه السلام)  و ثمره ي خون او كه درشريان تاريخ به جوش آمده است.

انتظار بشارتي است به حق، بر همه ي دردها و آلام شيعه در كربلا و تاريخ.

 1 نظر

كوچه انتظار

22 مهر 1394 توسط بندرجا

ديدبان هاي منتظر!!!

سربرگ دريچه قلبم نوشته شده” راه هاي مرزي بسته شده تنها يك راه مانده وآن ديدبان هاي منتظر”

با خودم گفتم اين را از كجا يابم؛ امروزه كه ابرهاي تيره سبك شده به طوري كه ديگر آب باريكه اي براي بارش ندارند از خصوصيت ابر اين است كه بايد آنقدر سنگين شود تا ببارد. ولي چشمان منتظران در رسيدن به عمق انتظار لحظه شماري مي كند تا كه زمين اشكهاي جاري آنان را وصل به فصل انتظار كند!

فصل انتظار از قرن هاي متمادي گذر مي كند تا به آخر زمان ختم شود ولي در گذر اين سالها فصل تابستان قلب هاي پوشالي را تبديل به گرماي صفر درجه مي كند گويي به جاي عطش فراق، اوج قدرتمندي هواهاي شيطان صفت در قلب هاي زودگذران مستولي مي كند ودر فصل پاييز به جاي ريختن اشك هاي ندبه كنان، بال هاي پرندگاني خسته آسمان در برابر نور خورشيد ذوب مي شود. ودر فصل زمستان خواب بر تن هاي پژمرده طنين مي افكند.

تنها فصلي كه قلب ها را وصل به حقيقت انتظار مي كند فصل بهار است كه چشم هاي همه را در اوج وصال بينا مي كند.

 نظر دهید »

مركز شهر ... خيابان اصلي کربلا

22 مهر 1394 توسط بندرجا

اي دل مي ماني يا مي روي …

قافله عشق سفر خویش را آغاز كرد.یاران شتاب کنید. ای دل ! تو چه می کنی ؟ می مانی یا می روی ؟ قافله به سر منزل جاودان خویش نزدیک می شود … واین عاقبت كار عشق است مرکب امام به هر سوی که می رفته به سوی دیگرش سوق می دادند تا روز پنج شنبه دوم محرم سال 61 هـ ق به کربلا رسید. امام ایستاد و خطبه ای کربلایی خواند … زنهار ! آیا نمی بینید حق را که بدان عمل نمی شود و باطل را که از آن نهی نمی گردد. تا مومن به لقای خدا مشتاق شود. ای دل ، نیک بنگر که زبان رمز ، چه رازی را با تو می گوید « کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا » یعنی اگر چه قبله در کعبه است  ولی هرگاه علم قیام تو بلند شود عاشورا است …. کربلا آمیزیه کرب است و بلا … و بلا افق طلعت شمس اشتیاق است و آن تشنگی که کربلا بیان کشیده اند ، تشنگی راز است . آن شراب طهور را که شنیده ای ، تنها تشنگان راز را می نوشانند و ساقی اش حسین است ، حسین(ع) از دست یار می نوشد و ما از دست حسین(ع) . الا یا ایها الساقی ادرکأساً وناولها / که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها، اینجا میعادگاه است….

( با ما منتظر بمان.)

 نظر دهید »

حیات خلوت عاشورائیان

22 مهر 1394 توسط بندرجا

اکنون بار دیگر بانگ الرحیل بر خاسته است و همان فریاد در آسمان بلند تاریخ طنین انداز گشته است و این بار راهیان کربلا ، این راحلان قافله عشق بدان لبیک گفته اند.

ای خدای حسین!

ائمه معصوم، ابواب رحمت اند و کشتی نجات . ما را از بازترین باب و سریعترین کشتی نجات ، محروم مساز.

ای خدای اباعبدالله !

«یا لَیتَنا کُنّا مَعَک » ما را آکنده از صداقت و اخلاص کن.

ای خدای کربلا!

ما را روز به روز با این حقیقت کربلایی که «مقربانت را جام بلا بیشتر می دهی »  آشنا تر کن.

ای پناه گاه من به هنگام فقر و مسکنت !(مناجات)

دلی که سایه از دست های تو دارد و جانی که در آغوش تو می زید، هرگز پریشان نمیشود . خاطر پریشان ما را به دست های خودت جمع کن!

 

 

 

 نظر دهید »

مناظره حضرت زینب سلام الله علیها با ابن زیاد

22 مهر 1394 توسط بندرجا

آن روز «عبیدالله بن زیاد» در كاخ خود دیدار عمومی ترتیب داده بود و دستور داده بود تا سر بریده امام حسین ـ علیه السّلام ـ را در برابرش بگذارند. آنگاه زنان و كودكان را وارد كاخ نمودند.

زینب كبری ـ سلام الله علیها ـ در حالی كه كم ارزش‎ترین لباس‎های خود را به تن داشت در حالی كه زنان و كنیزان اطراف او را گرفته بودند، به صورت ناشناس وارد مجلس شد و بی‎اعتنا به دستگاه ابن زیاد، درگوشه‎ای نشست. عبیدالله چشمش به او افتاد و شكوه و متانت او توجه ابن زیاد را به خود جلب كرد.  پس پرسید: «این زن كه خود را كنار كشیده و دیگر زنان گردش جمع شده‎اند كیست؟»

زینب پاسخ نگفت. عبیدالله سؤال خود را تكرار كرد. یكی از كنیزان گفت: «او زینب ـ سلام الله علیها ـ دختر فاطمه دختر پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ است.»

عبیدالله رو به زینب كرد و گفت: «ستایش خدا را كه شما خانواده را رسوا ساخت و كشت و نشان داد كه آنچه می‎گفتید دروغی بیش نبود.»1

زینب پاسخ داد: «ستایش خدا را كه ما را به واسطه پیامبر خود (كه از خاندان ماست) گرامی داشت و از پلیدی پاك گردانید. جز فاسق رسوا نمی‎شود و جز بدكار، دروغ نمی‎گوید، و بد كار ما نیستیم بلكه دیگرانند‌ (یعنی تو و پیروانت هستید) و ستایش مخصوص خداست.»2

ـ دیدی خدا با خاندانت چه كرد؟

ـ جز زیبایی ندیدم! آنان كسانی بودند كه خدا مقدّر ساخته بود كشته شوند و آنها نیز اطاعت كرده و به سوی آرامگاه خود شتافتند و بزودی خداوند تو و آنان را (در روز رستاخیز) با هم روبرو می‎كند و آنان از تو، به درگاه خدا شكایت و دادخواهی خواهند كرد، اینك بنگر كه آن روز چه كسی پیروز خواهد شد، مادرت به عزایت بنشیند ای پسر مرجانه!

ابن زیاد از این جملات صریح و تند زینب كبری ـ سلام الله علیها ـ بسیار خشمگین شد و خواست تصمیم سوئی بگیرد ولی یكی از حاضران به نام «عمرو بن حُرَیث» گفت: «امیر! این یك زن است و كسی زن را به خاطر سخنانش مؤاخذه نمی‎كند.»

ابن زیاد بار دیگر خطاب به زینب ـ سلام الله علیها ـ گفت: «خداوند دلم را با كشته شدن برادر نافرمانت حسین و خاندان و لشكر سركش او شفا داد.»

زینب ـ سلام الله علیها ـ فرمود: «به خدا قسم مهتر مرا كشتی، نهال مرا قطع كردی و ریشه مرا در آوردی، اگر این كار مایه شفای توست، همانا شفا یافته‎ای.»

پسر زیاد كه تحت تأثیر شیوایی كلام زینب قرار گرفته بود، با خشم و استهزاء گفت: «این هم مثل پدرش علی سخن پرداز است؛ به جان خودم پدرت نیز شاعر بود و سخن به سجع می‎گفت.»

زینب فرمود: «زن را با سجع گویی چه كار؟» (حالا چه وقت سجع گفتن است؟)3

باری عبیدالله بن زیاد انتظار داشت، زینب مصیبت زده و عزیز از دست داده، با یك طعنه، به زانو در آید، اشك بریزد و عجز و لابه كند! اما زینب شیر دل ـ سلام الله علیها ـ كه شجاعت و شهامت و وضاحت را از پدرش علی ـ علیه السلام ـ به ارث برده بوده، سخنان او را درهم شكست و غرورش را در هم كوبید.

به راستی، در تاریخ بشر كدام زنی را می‎توان یافت كه شش یا هفت برادر او را كشته باشند، پسری از وی به شهادت رسیده باشد، ده نفر از برادر زادگان و عمو زادگان او را از دم تیغ گذرانده باشند و سپس او را با همه خواهران و برادر زادگان اسیر كرده باشند، آنگاه بخواهد در حال اسیری و گرفتاری از حق خود و شهیدان مكتب پدر و برادرش دفاع كند؟!4

___________________

1. الحمدْ للهِ الذی فَضَحَكُم وَ قَتَلَكُمْ و أكذَبَ اُحدوثَتَكُم.

2 . اِنما یفتَضِحُ الفاسِقُ و یكذِبُ الفاجِرُ و هْوَ غَیرُنا و الحمدُ للهِ. (شیخ مفید، الارشاد، قم مكتبه بصیرتی، ص 244).

3 . سید بن طاووس، اللهوف فی قتلی الطفوف، قم، منشورات مكتبه الدّاوری، ص 68.

3. سیره پیشوایان، مهدی پیشوائی، ص 197؛ نقل از كتاب بررسی تاریخ عاشورا، دكتر آیتی بیرجندی، ص 203.

 نظر دهید »

انسان وقاضی خودش

22 مهر 1394 توسط بندرجا

انسان موجودی مرکب

گفتیم انسان یک شخصیت مرکب است و این یک حقیقت است و این مطلب ادیان وفلسفه ها تأیید کرده اند علما و روان شناسان هم تأیید کرده اند. یک آیه قرآن و یک حدیث در همین رابطه: شما در قرآن درباره خلقت انسان آیه ای ست: سوره حجر، آیه29 به فرشتگان می گوید وقتی که خلقت این موجود را تکمیل کردم و از روح خود چیزی در  او دمیدم بر اوسجده بردی می گوید این موجود یک موجود خاکی است، من او را از خاک می آفریدم یک موجود طبیعی و مادی است. ولی همین موجود آفریده شده از آب و خاک همین موجودی که دارای جسم وجسدی است مانند حیوان ها، دیگر نفخت فیه من روحی از روح خودم، چیزی در او می دهم. لازم نیست معنای روح را بدانیم همین را بدانیم که در این موجود خاکی یک چیز غیر خاکی هم هست.

حدیثی در این رابطه: پیامبر فرمود: خداوند و فرشتگان را آفرید و در سرشت آنها تنها عقل نماد، حیوانات را آفرید و سرشت آنها تنها شهوت نهاد وانسان را آفرید و هم عقل و هم شهوت آفرید. این مطلب برای شناختن بعد انسانی و روحی انسان است.

بردگی روح، نسبت به انسان های دیگر

بدون شک ما در زندگی خودمان، احتیاج به خوراک و هر چه بهتر احتیاج وعالی تر به مسکن هر چه مجلل تر باچه احتیاج به ازوداج و احتیاج به تجملات زیاد زندگی به پول مادیات، اما در یک جا ما سر دو راهی قرار می گیریم احساس میکنیم که یا باید شرافت و عزت و یادت خودمان را حفظ کنیم ولی فقر بسازیم نان بخوریم ولی نان خشک لباس کهنه، خانه تنگ و کلاً در مضیقه باشیم یا اینکه از عترت وآنهایی خودمان صرف نظر کنیم تن به ذلت و نوکری دیگران بدهیم ولی به قیمت اینکه مادیات زندگی امان خیلی زیاد شود.اگر دلت می خواهد زندگی کنی، مثل بندگان و بردگان زحمت بکش، کار کن، رنج بکش چشم از مال  فرزندان آدم ببند، برخی وقتی به او پیشنهاد کار کارگری می شود دون شخصیت خود می دانند.امام علی می فرماید: نیازمند هرکسی  شدی، تو برده او هستی بی نیاز باشد از هر که دلت می خواهد توامیر او هستی، بس نیازمندی به افراد دیگر نوی رقیت و بردگی ا ست. اما برگی روح است.   غرر الحکم چاپ تهران ج2، ص584.

بردگی مال و ثروت

یک نوع بردگی است که مربوط به مال و ثروت است تمام علماء اخلاق انسان را از بردگی مال و ثروت برحذر داشته اند. امام علی علیه السلام فرمود: دنیا برای بشر، گذشتگاه است نه قرارگاه. مردم در دنیا دو صنف می شوند: مردم که در این بازار دنیا می آیند دو دسته اند، بعضی می ایند خودشان را می فروشند برده می کنند و می روند انسان بیشتر به مال دنیا یا برده است با آزاد است. اصلاً بندگی مال دنیا یعنی چه؟  مگر مال دنیا قدرت دارد که انسان را بنده خودش بکند مال دنیا یعنی چه؟ یعنی شهوت یعنی چه؟ طلا، نقره خانه، ملک، زمین و مگر این ها قدرت دارند که برده گیری کنند؟

بین انسان زنده ام اما طلا وپول جماد و مرده است. موجود زنده قدرت دارد حرکت دارد یک مرده وجماد مگر قدرت دار که یک زنده را برده خود کند؟ به پس حقیقت مطلب چیست؟ حقیقت آن است که آنجا هم که انسان فکر میکند بنده وبرده دنیاست، بنده مال و ثروت است بنده حرص است یعنی خودش را برده گرفته است والا پول که نمی تواند انسان را برده کند ماشین و زمین نمی تواند انسان قوه ای در درونش است به نام حرص قوه ای به نام طمع، شهوت و خشم که اینهاحرص و طمع انسان را برده کرده است این هوای نفس است که او را برده کرده است. البته مال دنیا در حد ذات خودش مذمتی ندارد. انسان دو مقام دارد یا دو درجه. درجه ذاتی و درجه عالی پیغمبران آمدند که آزادی معنوی انسان را حفظ کنند یعنی نگذارید شرافت انسان، انسانیت انسان، عقل و وجدان انسان، اسیر شهوت یا خشم یا منفعت طلبی انسان بود این معنی آزادی معنوی است هر وقت دیدید بر خشم خودتان مسلط هستید نه خشم شما بر شما مسلط است شما آزادید و همچنان شهوت هروقت دیدید یک درآمد غیر مشروع در مقابل شما قرار گرفت و نفس شما اشتیاق دارد می گوید این درآمد را بگیره اما ایمان و وجدان شما حکم می کند که این پول نامشروع است و شما بر این میل نفسانی غالب شدید بدانید آزادی معنوی دارید.

اگر انسانی یک فیلم مستهجن یک فرد نامحرم را دیدید دارد می رود از جمال و زیبایی یامقام یا پولداری چیزی کم ندارد و حس شهوت شما، شما را تحریک کند به چشم چرانی و تعقیب کردن دل شما را ببر ولی یک وجدانی بر وجودشما حاکم است که شما را مسح میکند و تا فرمان میدهد بین جه اندامی چه چشمی و چه صحبتهای دلتنگی و آرامش دهنده ای میدهد

من انسانی و من حیوانی

گفتیم انسان موجود مرکب است در انسان واقعاً  دو «من» حاکم است یک «من» انسانی و یک «من» حیوانی که مولوی «من» انسانی را در داستان مجنون و شتر قشنگ سروده است جان گشاده سوی بالا بالها تن زده اند زمین چنگالها در انسان دو تمایل وجود دارد: یکی تمایل روح انسان دو تمایل تن انسان اگر می خوانی جان روحت آزاد باشد نمی توانی شکم پرست، پول پرست، شهوت ران باشی.

قضاوت انسان درباره ی خود

دلائل دیگر بر مرکب بودن شخصیت انسان. خداوند این توانایی را به انسان داده که می تواند قاضی خودش باشد. در اجتماع همیشه فانی غیر از کسی که مدعی می کند و کسی که بر علیه او اتمام واردشده که بهش مدعی علیه می گویندست و قاضی بینشان عدالت می کند. هیچ فکر کرده اید که چطور انسان می تواند هم مدعی هم مدعی علیه خودش باشد و هم قاضی درون خودش و حکم صادر کند. انصاف یعنی چه؟ می گویند فلان کس آدم با انصافی است: یعنی آدمی ست که در مسائل مربوط به خود می تواند بی طرفانه قضاوت کند در جایی که مقصر است علیه خودش هم حکم صادر کند یعنی چه؟ این جزءاینکه شخصیت واقعی انسان مرکب باشد، چیز دیگری  نیست. چقدر در دنیا انسان های با انصاف وجود دارد.

ملامت وجدان

انسان کار بدی یا گناهی مرتکب می شود بعد خودش را ملامت می کند یعنی چه؟ این  عذاب وجدان که شنیده ایم دولتهای استعماری آمریکا و انگلیس افرادی راتربیت می کنند که وجدان دراینها بمیرد درعین حال موقعش که می شود وجدانی که خیال میکنند مرده است باز یک چراغ کوچکی در آن روشن وزنده است خلبان هیروشیما راچنان جنایتی تربیت کردند ولی وقتی که رفت بمب خودش را انداخت و بعد هم نگاه کرد به شهری که درآتش می سوخت ودید مردم بی گناه، پیرمرد، پیرزن، بچه کوچک و… بعد در آمریکا به او جایزه داند واز او استقبال و تجلیل کردند اما جلوی عذاب وجدان او را نتوانستند بگیرند کم کم همان به خاطر عذاب وجدان دیوانه شد.انسان شخصیت مرکبی ست قسمت عالی دارد که انسانی اوست و قسمت دانی که حیوانی اوست. آزادی معنوی یعنی قسمت عالی و انسانی انسان، از قسمت حیوانی و شهوانی او آزاد باشد.

 نظر دهید »

رابطه بشر باآزادی معنوی

22 مهر 1394 توسط بندرجا

همچون مجنون در تنازع باشتر              گه شتر چربید و گه مجنون حُر

میل مجنون پس سوی لیلی روان            میل ناقه ازپی صفایش دوان

تا آنجا که می گوید مجنون خودش را به زمین انداخت:

گفت ای ناقه چو هر دو عاشقیم             ما دو ضد بس همره نالایقیم

بعد گریز خودش را می زندمیگوید

جان گشاده سوی بالا بالها                 تن زده اندر زمین چنگالها

اگر می خواهی جان و روحت آزاد باشد، نمی توان شکم پرست باشی؛ روحت را باید آزاد کنی

مجنون به قصد اینکه به منزل لیلی برود، شتری را سوار بوده میرفت و از قضا آن شتر کُرّه ای داشت، بجه ای داشت شیرخوار، مجنون برای اینکه زودتر به وصالش لیلی برسد کره شتررا در خانه نگه داشته بود. از قضا عشق لیلی مجنون را پر کرده و جز در باره لیلی نمی اندیشید اما از طرف دیگر شتر هم حواسش شش دانگ دنبال کُرّه ای بود، کُرّه ای دراین منزل و لیلی در آن منزل؛ این درمبدأ است و آن در مقصد. مجنون تا وقتی که به راندن مرکب توجه داشت می رفت. در این بینها حواسش که متوجه معشوق بود مهار شتر از دستش رها می گردید وشتر وقتی می دید مهار شتر مانده یا شل شده، آرام بر می گشت به طرف منزل که کُرّه اش بود و یک وقت مجنون که متوجه می شد دوباره به طرف خانه لیلی شتر را رام میکرد و این عمل چند بار تکرار شد. مجنون گفت: ای ناقه جوهر ما دو عاشقیم ما دو ضد بس همره نالایقیم ….

انسان دو تمایل دارد:  تمایل روح   تمایل جسم

بحث ما درباره ی آزادی هست…

تعریف آزادی چیست؟ یکی از نیازمندهای موجود زنده آزادی است. فرقی نمی کند که موجود زنده گیاه باشد یا حیوان یا انسان

سوال آیا سنگ هم نیاز به آزادی دارد؟سنگ از جمادات هست، جمادات رشد وتکامل ندارند پس نیازمند آزادی نیستند چون خاصیت موجود زنده این است که رشد و تکامل پیدا کند.

موجودات زنده برای رشد و تکامل به سه چیز نیاز دارند: 1. تربیت 2. امنیت  3. آزادی

تربیت: سلسله عواملی که هر موجود زنده برای رشد به آن نیاز دارد مثلاً درخت برای رشدش، به آب و خاک نور و نیاز دارد حیوان به غذا و انسان تمام نیازها را دارا است. معنای اصلی تربیت: شکوفا کردن تمام استعدادهای انسانی

امنیت: موجود زنده، چیزی در اختیار داردتا رشد کند مثلاً حیات ولوازم حیات دارد پس در نتیجه باید امنیت داشته باشد تا از او بگیرند یعنی از ناحیه دشمن و یک قوه خارجی از او سلب نشود مثلاً گیاه اگر در جایی رشد و نمو پیدا کند، که دیگران مانع رشد او شوند مثلاً از نظر محیطی او را در جایی که سقفش کوچک است درختی مانند چنار رشد نمی کند. مثلاً انسان جان دارد مال دارد، سلامتی دارد و این ها را از او نگیرند. پس معنای عام و کلی آزادی: عدم مانع، نبودن مانع برای رشد و تکامل

اقسام آزادی: آزادی معنوی و آزادی اجتماعی

انسان که موجود خاصی هست و زندگی او اجتماعی است و در زندگی فردی هم موجود تکامل یافته ای است با گیاه و حیوان فرق دارد گذشته از آزادی هایی که گیاهان و حیوانات به آن ها نیازمندند یک سلسله نیازمندهایی دیگری هم دارد که دو قسم است؟ یک نوع آزادی اجتماعی است.

آزادی اجتماعی: بشر در اجتماع از ناحیه سایه افراد اجتماعی آزادی داشته باشد و دیگران مانع رشد و تکامل او نباشند به حالت یک زندانی در نیایدو دیگران او را استثمار و استخدام نکنند.

استثمار چیست؟ یکی از گرفتارهای زندگی بشر این است که افرادی نیرومند و قدرتمند از قدرت خودشان سوء استفاده و افراد دیگر را در خدمت و برده خود می گرفته و میوه وجود آنان را که باید متعلق به خودشان باشد به نفع خود چیده اند، پس استثمار یعنی: چیدن میوه دیگری هرکس وجودش مثل درخت پرمیوه است میوه درخت وجود هرکسی، یعنی محصول کار و فکر و فعالیت، محصول ارزش باید مال خودش باشد وقتی افرادی کاری می کنند که محصول درخت وجود دیگران را به خودشان تعلق می دهند و میوه های وجود آن ها را می هستند می گویند این فرد، فرد دیگر را استثمار کرده است. مثل زمینی که متعلق دو نفر بوده ولی آن که قوی تر است و میدان وسعیتر زمین را از دیگری می گیرد.

آیا این مطلب، آزادی اجتماعی درقرآن هست؟

بله در آیه 64 سوره آل عمران یکی از هدفهای انبیاء این است که به بشر آزادی اجتماعی بدهند. یعنی بشر را از اسارت و بندگی و بردگی یکدیگر نجات بدهند. قرآن کریم معانی و مفاهیمی دارد که زنده است و اوج می گیرد ولی در زمان و عصرهایی اوج دارد. شما جمله ای زنده تر و موج دارتر از جمله ای در این زمینه هیچ زمانی پیدا نخواهید کرد، نه در قرن18 و19و20، و در این قرن هایی که شعار فلاسفه آزادی بشر بوده است.

«قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بین و بینکم الا نعبد الا الله…» و … ای پیغمبر  به کسانی که مدعی پیروی از کتاب آسمانی از یهود، مسیحی، زرتشتی ها و حتی صائبی ها هستند بگو چگونه ما دور یک کلمه زیر یک پرچم جمع شویم؛ دو جمله بیشتر ندارد. یک جمله اش «الا نعبد الا الله و لانشرک به شیئاً» در مقام پرستش جز خدای یگانه چیزی پرستش نکنیم، نه مسیح نه اهرمن وجمله دوم: «ولایتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله» هیچ کدام از ما دیگری را برده خود ندارند یکی ارباب و آنها نظام استثمار. آیات دیگر سوره شعراء آیه18و19 هم هست.

دنیای امروز

آزادی اجتماعی را یکی مقدسات خودش می داند اگر مقدمه اعلامیه جهانی حقوق بشر را خوانده باشید در آن جا میگوید: علل اول تمام جنگها و خونریزی، که در دنیا وجود دارد، این است که افراد بشر به آزادی دیگران احترام نمی گذارد آیا آزادی مقدس است، بله پیامبر فرمود همیشه آمریکا بیم داشت و از آینده آنها برامت از نگران بود. فرمود: اولاد ابی العام اگر به سی نفر برسند بندگان خدا از بنده خود و مال خدا امان خدا حساب می کنند و مال خدا را مال خود حساب می کنند و از دین خدا هم آنچه بخواهند بدعت ایجاد می کنند. پس این مطلب هم درست است که آزادی اجتماعی مقدس است.

آزادی معنوی

تفاوت بین مکتب های انبیاء یا مکتب های بشری این است که پیغمبران آمده اند تا علاوه برآزادی اجتماعی به بشر آزادی معنوی بدهند و آزادی معنوی از هر چیز دیگر ارزش دارد و نفی آزادی اجتماعی مقدس نیست بلکه آزادی معنوی هم مقدس است. آزادی اجتماعی بدون آزادی معنوی عملی و میسر نیست.

اشکال دنیای امروز غرب این است

توجه به آزادی اجتماعی بدون آزادی معنوی البته قدرتش را ندارید چون آزادی معنوی جز او طریق نبوت انبیاء دین، ایمان و  کتابهای آسمانی نمی توان تأمین کرد.

آزادی معنوی

انسان موجودی دو کانونی و مرکب یعنی انسان قوه شهوت دارد، غضب، حرص، طمع، جاه طلبی در مقابل فطرت دارد، وجدان اخلاقی انسان از نظر معنا، باطن وروح خوش ممکن است یک آدام آزاد باشد یا یک آدم برده و بنده. یعنی چی؟ یعنی ممکن است انسان بنده، حرص، شهوت، خشم و غضب خودش با رشد یا از همه این ها آزاد باشد

فاش می گویم و از گفته خود دلشام   بنده عشقم واز هر دو جهان آزادم

ممکن است انسانی باشند که همان طور که از نظر اجتماعی برده کی نیست، زیر بار ذلت نمی رود و آزاده خودش را در جامعه حفظ می کند.  از نظر اخلاقی و معنویت هم آزادی خودش را حفظ کرده است یعنی وجدان وعقل خود را آزاد نگه داشته است استقلال فکری دارد که همان تزکیه نفس و تقواست.

وابستگی آزادی اجتماعی به آزادی معنوی

آیا ممکن است بشر آزادی اجتماعی داشته ولی آزادی معنوی نداشته باشد یعنی بشر اسیر خشم، غضب، شهوت خودش باشد ولی در عین حال آزادی دیگران را محترم بشمارد؟ امروز علیه می گویند بله، عملاً می خواهند بشر، برده حرص و نفس آماده خودش باشد. این یکی از نمونه های کوسه وریش پهن است. یکی از تضادهای اجتماع امروز بشر است بعضی ها میگویند بشر در دوران قدیم آزادی رامحترم  نمی شمارد خوب چرا؟ چون نادان بوی علم نداشت همین که بشر داناست دیگر کافی است، آزادی دیگران رامحترم می شمارد مثال دارد:آیا بشر قدیم که آزادی  را سلب می کرد از روی نادانی وعلم نداشتن بود؟

خیر، نادانی و دانش در او تأثیری نداشت از روی دانش آزادی راسلب می کرد به منفعت و سودش بود. آیا به خاطر وضع قوانین آن زمان بود چون قوانین ها قرار دادی بود آیا محتوا همان قانون ولی شکل قانون تغییر کرده است فقط منفعت بالا بود. اگر بشر قدیم از گوسفند و غیره برای منفعتش استفاده می کرد از انسان ها هم برای منفعتش سود و بهره می جست بشر امروز چطور؟ بله حس منفعت طلبی در بشر امروز بیشتر ساده است ولی با مشکل جدید نفاق و دورویی ولی بشر قدیم مثل فرعون گفت اینها بندگان من هستند سوره مومنون آیه47. اما بشر امروز نام دفاع از صلح و آزادی تمام آزادی هاحقوق ها راه را دارد چرا؟ چون آزادی معنوی ندارد از ناحیه خودش روحش آزادیش سیر قدرت و شهوت و افزون طلبی هست امیرالمومنان علی در نهج البلاغه خطبه 221می فرماید: تقوای الهی کلید هر راه راستی است، بدون تقوا، اسنان به راه راست نمی رود، راه خود را کج می کند، بدون تقوا انسان اندوخته ای برای آخرت ندارد، بدون تقوایش آزادی ندارد تقواست که بشر را از هر رقیّتی آزاد میکند.

آزاد مرد واقعی:

نهج البلاغه نامه 45، خطبه215  آزاد مردم واقعی علی علیه السلام وکسانی که در دستان علی علیه السلام درس خوانده اند. ای زرد و سفید دنیا ای طلا ونقره دنیا برو غیر علی را فریب بده. من تو را سه طلاقه کرده ام، آن کسی واقعاً و نه از روی نفاق برای حقوق و آزادی مردم احترام قائل است.

آزادی معنوی، آیا ضرورتی دارد که بشر آزادی معنوی داشته باشد؟

آزادی معنوی یعنی چه؟ آزادی همیشه دو طرف می خواهد به طوری که چیزی از چند چیز دیگر آزاد باشد در آزادی آزادی معنوی، آزادی انسان، خودش از خودش است. آزادی از قید واسارت خودش مگر انسان می تواند در قید اسارت خودش باشد؟ مگر یک چیز می تواند، هم برده باشد و هم برده گیر هم اسیر باشد وهم اسیر کنند، بله در حیوانات آزادی معنوی معنی ندارد ولی در انسان هست.

 نظر دهید »

هـمسانی زن ومرد در مـقام انسانی

17 مرداد 1394 توسط بندرجا

درطول تاريخ ديدگاه هاي تحقيرآميز نسبت به زنان، هم به زيان مردان و هم زنان ابراز شده است. باورهاي افراطي فمنيسم با ايده زن سالاري و زن مداري نيز بيش از پيش به زيان زن و مرد خواهد بود. نگرش متعادل قرآن نه بر اساس افراط است نه تفريط، از نظر قرآن زن و مرد درمقام انسانيت برابرند ولي از دوگونه خصلت برخوردارند. اين دوگانگي از ساختار جسماني و عاطفي آن دو سرچشمه گرفته است، همان گونه که آزادي و برابري انسان ها از طبيعت آنها الهام گرفته دوگانگي کارآيي و وظايف آنها نيز از ساختمان وجودي آن دو ريشه يافته است و به تعبير استاد مطهري: «زن و مرد دو ستاره اند در دو مدار مختلف، هرکدام بايد در مدار و فلک خود حرکت کند… شرط اصلي سعادت هريک از زن و مرد و در حقيقت جامعة بشري اين است که دو جنس هر يک در مدار خويش به حرکت خود ادامه دهند. آزادي و برابري آن گاه سود مي بخشند که هيچ کدام از مدار و مسير طبيعي و فطري خويش خارج نگردند.

آن چه در آن جامعه ناراحتي آفريده قيام بر ضد فرمان فطرت و طبيعت است نه چيز ديگر. اسلام با تعاليم حيات بخش خود به ويژه قرآن در عصر نزولش گام هاي اساسي را به سود زن و حقوق او برداشت، ولي هرگز در اين ميان زن بودن زن و مرد بودن مرد را ناديده نگرفت، بلکه زن را همان گونه ديد که در طبيعت است. زن در قرآن همان زن در طبيعت است.

کتاب قرآن با کتاب تکوين يا طبيعت يک برداشت را ارائه کرده اند. يکي از پرسش هايي که نسبت به نگرش حقوقي قرآن نسبت به زن شده اين است که: «اگر اسلام زن را انسان تمام عيار مي دانست حقوق مشابه و مساوي با مرد براي او وضع مي شد لکن حقوق مشابه براي او قائل نيست. پس زن را يک انسان واقعي نمي داند براي پاسخ به اين پرسش، اول بايد ديد که آيا همساني زن و مرد در حيثيت انساني و برابري آنها از جهت انسانيت و حقوق به معناي تشابه و يک نواختي آنها در حقوق است يا تساوي امري غير از تشابه است؟

بايد چنين گفت که اسلام براي زن و مرد در همه موارد يک نوع حقوق و يک نوع وظيفه و يک نوع مجازات قايل نشده است. پاره اي از حقوق و تکاليف و مجازات ها را براي مرد مناسب تر دانسته و پاره اي از آنها را براي زن و در نتيجه در مواردي براي زن و مرد وضع مشابه و در موارد ديگر وضع نامشابهي در نظر گرفته است. در واقع اسلام اصل مساوات انسان ها را در بارة زن و مرد رعايت کرده است. اسلام با تساوي حقوق زن و مرد مخالف نيست با تشابه حقوق آن ها مخالف است.

استاد مطهري در اين باره مي نويسد: «تساوي غير از تشابه است، تساوي برابري است و تشابه يک نواختي. ممکن است پدري ثروت خود را به طور مساوي ميان فرزندان خود تقسيم کند اما به طور متشابه تقسيم نکند.

مثلاً ممکن است اين پدر چند قلم ثروت داشته باشد هم تجارت خانه داشته باشد و هم ملک مزروعي و هم مستغلات تجاري ولي نظر به اين که قبلاً فرزندان خود را استعداديابي کرده است در يکي ذوق و سليقه تجارت ديده و در ديگري علاقه به کشاورزي و در سومي مستغل داري هنگامي که مي خواهد ثروت خود را تقسيم کند با در نظر گرفتن اين که آنچه به همه فرزندان مي دهد از لحاظ ارزش با يکديگر مساوي باشد و ترجيح و امتيازي از اين جهت در کار نباشد به هر کدام از فرزندان خود همان سرمايه را مي دهد که قبلاً آزمايش استعداديابي آن را مناسب يافته بود.

ادامه دارد…

 1 نظر

هـمسانی زن ومرد در مـقام انسانی

17 مرداد 1394 توسط بندرجا

درطول تاريخ ديدگاه هاي تحقيرآميز نسبت به زنان، هم به زيان مردان و هم زنان ابراز شده است. باورهاي افراطي فمنيسم با ايده زن سالاري و زن مداري نيز بيش از پيش به زيان زن و مرد خواهد بود. نگرش متعادل قرآن نه بر اساس افراط است نه تفريط، از نظر قرآن زن و مرد درمقام انسانيت برابرند ولي از دوگونه خصلت برخوردارند. اين دوگانگي از ساختار جسماني و عاطفي آن دو سرچشمه گرفته است، همان گونه که آزادي و برابري انسان ها از طبيعت آنها الهام گرفته دوگانگي کارآيي و وظايف آنها نيز از ساختمان وجودي آن دو ريشه يافته است و به تعبير استاد مطهري: «زن و مرد دو ستاره اند در دو مدار مختلف، هرکدام بايد در مدار و فلک خود حرکت کند… شرط اصلي سعادت هريک از زن و مرد و در حقيقت جامعة بشري اين است که دو جنس هر يک در مدار خويش به حرکت خود ادامه دهند. آزادي و برابري آن گاه سود مي بخشند که هيچ کدام از مدار و مسير طبيعي و فطري خويش خارج نگردند.

آن چه در آن جامعه ناراحتي آفريده قيام بر ضد فرمان فطرت و طبيعت است نه چيز ديگر. اسلام با تعاليم حيات بخش خود به ويژه قرآن در عصر نزولش گام هاي اساسي را به سود زن و حقوق او برداشت، ولي هرگز در اين ميان زن بودن زن و مرد بودن مرد را ناديده نگرفت، بلکه زن را همان گونه ديد که در طبيعت است. زن در قرآن همان زن در طبيعت است.

کتاب قرآن با کتاب تکوين يا طبيعت يک برداشت را ارائه کرده اند. يکي از پرسش هايي که نسبت به نگرش حقوقي قرآن نسبت به زن شده اين است که: «اگر اسلام زن را انسان تمام عيار مي دانست حقوق مشابه و مساوي با مرد براي او وضع مي شد لکن حقوق مشابه براي او قائل نيست. پس زن را يک انسان واقعي نمي داند براي پاسخ به اين پرسش، اول بايد ديد که آيا همساني زن و مرد در حيثيت انساني و برابري آنها از جهت انسانيت و حقوق به معناي تشابه و يک نواختي آنها در حقوق است يا تساوي امري غير از تشابه است؟

بايد چنين گفت که اسلام براي زن و مرد در همه موارد يک نوع حقوق و يک نوع وظيفه و يک نوع مجازات قايل نشده است. پاره اي از حقوق و تکاليف و مجازات ها را براي مرد مناسب تر دانسته و پاره اي از آنها را براي زن و در نتيجه در مواردي براي زن و مرد وضع مشابه و در موارد ديگر وضع نامشابهي در نظر گرفته است. در واقع اسلام اصل مساوات انسان ها را در بارة زن و مرد رعايت کرده است. اسلام با تساوي حقوق زن و مرد مخالف نيست با تشابه حقوق آن ها مخالف است.

استاد مطهري در اين باره مي نويسد: «تساوي غير از تشابه است، تساوي برابري است و تشابه يک نواختي. ممکن است پدري ثروت خود را به طور مساوي ميان فرزندان خود تقسيم کند اما به طور متشابه تقسيم نکند.

مثلاً ممکن است اين پدر چند قلم ثروت داشته باشد هم تجارت خانه داشته باشد و هم ملک مزروعي و هم مستغلات تجاري ولي نظر به اين که قبلاً فرزندان خود را استعداديابي کرده است در يکي ذوق و سليقه تجارت ديده و در ديگري علاقه به کشاورزي و در سومي مستغل داري هنگامي که مي خواهد ثروت خود را تقسيم کند با در نظر گرفتن اين که آنچه به همه فرزندان مي دهد از لحاظ ارزش با يکديگر مساوي باشد و ترجيح و امتيازي از اين جهت در کار نباشد به هر کدام از فرزندان خود همان سرمايه را مي دهد که قبلاً آزمايش استعداديابي آن را مناسب يافته بود.

ادامه دارد…

 نظر دهید »

رمز ظهور امام زمان

14 خرداد 1394 توسط بندرجا

حضرت ادریس علیه السلام از انبیایی بودند که در دوره ی نبوتشان مدتی از نظر غایب و آن هنگام که امت ایشان با ندبه به درگاه خداوند خواستار ظهور منجی شدند، خداوند به سبب پشیمانی واقعی آنها دوران غیبت را پایان بخشید. کمال الدین و تمام النعمه، ج1، باب1.

امام صادق علیه السلام می فرمایند: هنگامی که قائم ما ظهور و قیام می کند. در دوران حکومت او زمین گنج های خود را آشکار می کند. به طوری که مردم آن گنج ها را روی زمین می بینند، در آن شرایط شخص ثروتمند، نیازمندی را نمی یابد که به او کمک مالی کند و زکات خویش را به او بپردازد، همه ی مردم، به فضل الهی، بی نیاز می شوند. ارشاد، شیخ مفید، ج2، باب40، تاریخ امام زمان، فصل3 حکومت حضرت قائم.

ماشبی دست بر آریم و دعایی بکنیم        غم هجران تو را چاره زجایی بکنیم. لسان الغیب

مناسب ترین فرصت برای منتظران فرج، شب میلاد آن حضرت است، شبی مقدس که به احیاء آن، همچون شبهای قدر،در روایات گوناگون بسیار تأکید و اعمال آن در کتاب مفاتیح الجنان ذکر شده است. این شب فرصت بسیار مناسبی برای شناخت واقعی امام زمان(عج) است که با برگزاری احیاء و دعای همگانی، برای ظهور حضرت، می توانیم موجب تعجیل در فرج ایشان شویم.

رسول خدا (ص) می فرمایند: هر کس بمیرد در حالی که امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.

امام باقر علیه السلام می فرمایند: شب نیمه شعبان، بعد از شب قدر، برترین شبهاست، در این شب خداوند به بندگان فضل خود را عطا می کند و ایشان را به مَنّ و کرم خویش می آمرزد. پس به تقرّب جستن به سوی خدای تعالی در این شب سعی و کوشش کنید، زیرا به درستی شبی است که خدا به ذات مقدس خود قسم یاد کرده که در خواست کننده ای را از درگاه خود دست خالی برنگرداند، مادامی که معصیت طلب نکند. مفاتیح الجنان، بخش فضیلت و اعمال و شب نیمه شعبان.

حضرت رسول می فرماید: هرکس شب نیمه شعبان را احیاء دارد، دل او در روزی که همه ی  دلها بمیرند، نمی میرد. بحار الانوار، ج88، ص132

 1 نظر

فرار به جلوی سعودی هادر یمن

10 خرداد 1394 توسط بندرجا

 روابط سیاسی ایران و عربستان سعودی طی سالهای گذشته همواره با تنش های جدی همراه بوده است تجاوز نظامی عربستان به خاک یمن، علاوه بر اثرات . پیامدهای خطرناک، جبهه جدیدی برای تقابل ایران و عربستان فراهم کرده است.

علل مختلفی سبب شد تا عربستان سعودی تصمیم بگیرد به یمن تجاوز کند اولاً سیاست هایی که عربستان سعودی تا پیش از این در یمن به کار گرفته به شکست مفتضحانه ای انجامید. آخرین سیاست او هم تلاش عربستان برای اعلام «عدن به عنوان پایتخت یمن» و به قدرت رساندن مجدد منصور هادی بود.

دلیل دوم با توجه به اینکه یمن در شرایط کنونی در آستانه بر پایی یک نظام مردم سالار قرار دارد و با عنایت به این واقعیت که عربستان سعودی اساساً تحمل شکل گیری نظامی های سیاسی مردم سالار را در منظقه ندارد، این تجاوز نظامی شکل گرفت. در مصر و در شرایطی که یک نظام نیم بند مردم سالار بعد از سقوط رژیم مبارک شکل گرفته بود، عربستان سعودی، امارات و کویت با هزینه 30میلیارد دلار این نظام را شکست دادند. تجاوز نظامی عربستان به یمن در واقع اعتراف سعودی ها به این واقعیت است که فضای سیاسی یمن می تواند بر فضای سیاسی شکننده عربستان تأثیر بگذارد یمن در حال قدرت گرفتن نبوده و نیست یمنی ها تنها در حال حرکت به سوی شکل گیری یک نظام سیاسی مردم سالار بودند. تجاوز عربستان به یمن را از این جهت می توان با حمله صدام به ایران نیز مقایسه کرد.در آن زمان هم صدا تحمل شکل گیری یک نظام مردم سالار را در همسایگی خود نداشت زیرا می دانست که این مسئله تأثیرات جدی بر جامعه عراق خواهد داشت.

دلیل دیگر نقش و جایگاه ارتش ها در نظام های دیکتاتوری مانند عربستان سعودی است. در این گونه نظامها، با توجه به اینکه نیروهای ارتش از آگاهی و اطلاعات زیادی برخوردارند و میزان تحصیلات نیز درمیان آنها معمولاًبالاست، این نهاد نظامی می تواند خطراتی را برای نظام سیاسی حاکم ایجاد کند. لذا دولت ها ناگزیر هستند که ارتش ها را به نحوی درگیر کنند و به خدمت بگیرند تا هم در فکر کودتا علیه دولت مرکزی نباشند و هم نیروهای مخلف دولت در ارتش تصفیه شوند. همواره گزارش هایی وجود دارد که در ارتش عربستان نیروهای مخالف حکومت موروثی سعودی حضور دارند. در زمان انقلاب اسلامی هم ما شاهد بودیم که نیروی هوایی ارتش که عمدتاً در آمریکا تحصیل کرده بودند، جزو اولین نیروهایی بودند که به انقلاب پیوستند.

 

 

 نظر دهید »

وحشت سعودی ها از پیروزی های ایران است

10 خرداد 1394 توسط بندرجا

چرا موضوع یمن تا این اندازه برای ایران و عربستان از اهمیت حیاتی برخوردار است؟ کشور یمن به لحاظ موقعیت استراتژیکی که دارد برای  همه کشورهایی که در تجارت جهانی  یا تجارت نفت حضور دارند، از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. علاوه بر این برای جمهوری اسلامی ایران هم به لحاظ تاریخی و هم به لحاظ فرهنگی از اهمیت مضاعفی برخوردار است. اولین آثار شناخت اسلام توسط ایرانی های مقیم یمن آغاز شده است. یکی از تجار بزرگ ایرانی به همراه بقیه تجار ایرانی مقیم یمن اولین نفراتی بودند که از ظهور اسلام در شبه جزیره عرب مطلع شدند و اسلام آوردند و همین افراد بودند که اسلام را به داخل سرزمین ایران انتقال دادند. هم چنین کشور یمن با برخورداری از اکثریت شیعه زیدی، ارتباط فرهنگی قوی با ایران دارد. از لحاظ تجارت هم همواره ایرانی ها درمناطق مختلف یمن از جمله زنجبار، عدن، حدیده و… حضور داشتند و به تجارت مشغول بودند.

به لحاظ سوق الجیشی، کشور یمن با اشرافی که بر تنگه باب المندب دارد، در تجارت جهانی که از شرق به غرب و از غرب به شرق درحال جریان است، اشراف دارد. لذا اهمیت یمن برای تجارت جهانی بسیار بالاست، جمهوری اسلامی ایران هم به دلیل لزوم حفظ امنیت  در این منطقه، حساسیت زیادی نسبت به یمن دارد. از سال1950 تاکنون عربستان دخالت های گوناگونی را در یمن صورت داده و سعی کرده در میان یمنی ها تفرقه ایجاد کند.

در زمان عبدالعزیز هم عربستان حملات متعددی به یمن انجام داد و تا استان نجران و جیزان یمن  هم پیشروی کردندو این دو استان را عملاً تصرف کردند. اما بعداًبا دخالت انگلیسی ها و احساس عدم توفیق ارتش در ورود به صنعاً عبدالعزیز ارتش سعودی را از ادامه پیشروی در یمن بر حذر داشت. بنابراین این دندان طمع در حکومت سعودی از آن زمان بوده و هم چنان هم ادامه دارد. مناطق ذخایر عظیم انرژی هم مستتر است و این ویژگی ها طمع عربستان سعودی  را نسبت به این مناطق، عملاً کمک مهمی به امنیت اسرائیل و تردد نیروهای اسرائیلی درمنظقه می کند، قطعاً این مسئله برای جمهوری اسلامی ایران حساسیت برانگیز خواهد بود.

 نظر دهید »

نقش گفتمان انقلاب اسلامی در انقلاب یمن

10 خرداد 1394 توسط بندرجا

تجزیه و تحلیل گروه های انقلابی در یمن نشان می دهد که چندین گروه جداگانه در مبارزه با حکومت صالح به توافق رسیده بودند. زیدی های شمال مستقر در صعده، جدایی طلبان جنوب و جوانان معترض در میدان تغییر که بیشتر خواسته های مدنی – سیاسی داشتند. در این میان نقش زیدی های شمال به رهبری حوثی ها به دلایل مختلف نقش ویژه تری بوده است به گونه ای که عملا رهبری انقلاب تاکنون حرکت را رهبر انصار الله یعنی عبدالملک الحوثی تعیین کرده است. اما سوال اصلیش شاید این باشد که ریشه های  عمیق تر مخالفت های زیدی ها با حکومت مرکزی از کجا آب می خورد؟ ریشه اصلی اختلاف زیدی ها و به ویژه جنبش الحوثی باحکومت مرکزی به انقلاب سال 1962 بر می گردد که رژیم امامت منحل و رژیم جمهوری تشکیل شد. امام بدر، جانشین امام احمد، آخرین اما رژیم امامت و طرفداران وی، بارها در پی احیای رژیم امامت و برآمده اند اما تاکنون موفق به این کار نشده اند ولی همواره با سیاست دولت جمهوری به مخالفت برخاسته اند. سیاست های  غلط علی عبدالله صالح نیز نارضایتی زیدی ها را دامن زده بود و باعث شد مخالفت زیدی ها با حکومت مرکزی افزایش یابد. دولت مرکزی تمام انرژی و تمرکز خود را بر روی پایتخت این کشور گذاشت و باقی مناطق مورد غفلت واقع شد. صعده نیز یکی از این مناطق مورد غفلت واقع شده بود. به خصوص در زمینه های رفاه اجتماعی، تحصیلات و حفظ امنیت، این محرومیت نسبی به خصوص بعد از دهه 1980 که شمار جوانان زیدی رو به افزایش گذاشت، شدت گرفت و نارضایتی ها به مرحله طغیان رسید. یکی دیگر از علل مهم جنگ بین دولت مرکزی یمن و حوثی ها، احیای فعالیت های خدماتی و آموزشی این گروه بعد از سال 2000 توسط حسین الحوثی بود. که این امر با مخالفت شدید علی عبدالله صالح مواجه شد. از این به بعد بود که جنبش زیدی ها، به عنوان جنبش الحوثی ها شناخته شد. نکته آنکه تنش  بین زیدی ها شمال و حکومت مرکزی تاکنون منجر به شش جنگ میان آنها شده است.

تاثیر پذیری حوثی ها از گفتمان انقلاب اسلامی ایران

شاخص های برجسته گفتمان انقلاب اسلامی ایران را در چند کلمه بر شماریم بدون شک میتوان به استقلال طلبی، اسلام سیاسی- اجتماعی، مردم سالاری، استکبار ستیزی، عدالت خواهی و ظلم ستیزی اشاره کرد. بدرالدین الحوثی رهبر معنوی حوثیه به دلیل آشنایی با اندیشه های امام خمینی (ره) و سفری که به ایران داشت یکی از علاقمندان این گفتمان بود و این علاقمندی را نیز در فرزندانش حسین و عبدالملک به ارث نهاد. میراثی که امروز در گفتمان حاکم بر انقلاب مردم یمن به رهبری جنبش انصار الله به وضوح قابل مشاهده است.

دلایل عمده خصومت دولت وهابی سعودی با انصار الله

قرابت فکری انقلابیون یمن با گفتمان انقلاب اسلامی ایران و هم چنین مذهب شیعه به عنوان راهبر کلی مسیر انقلابیون از عمده نگرانی هایی است که دولت سعودی همواره از آن نگران بوده است با توجه به بیانات مقام معظم رهبری، در پایگاه خبری العهد با انتشار سخنان رهبر معظم انقلاب، تیتر “امام خامنه ای: سعودی ها در این ماجرا قطعاً ضربه خواهند خورد و بینی آنها به خاک مالیده خواهد شد".

امام خامنه ای اقدامات سعودی در یمن را مشابه جنایت صهیونیست ها در غزه خواندند. سعودی ها با تجاوز به یمن، خطا و اشتباه کردند و بدعت بدی را در منطقه بنیان گذاشتند و کشتن کودکان، تخریب خانه ها و نابود کردن زیربناها و ثروت های ملی یک کشور، جنایتی بزرگ است. سعودی ها در این ماجرا قطعاً ضربه خواهند خورد و بینی آنها به خاک مالیده خواهد شد.»

چه اینکه شاید خود را گزینه بعدی این انقلاب ها می پندارند. بر همین اساس از ابتدای اوج گیری انقلاب مردم یمن علیه دستگاه دست نشانده مرکزی، این عربستان بوده  که بیشترین حمایت ها را از دولت مرکزی جهت حفظ وضع موجود داشته است. البته عربستان تا جایی که توانست سعی کرد بدون حمله نظامی مسیر انقلاب را منحرف کرده و منافع خود را حفظ کند اما با تغییر هرم قدرت در این کشور و افتادن کار به دست عناصری ناپخته و جوان، کار را به جایی رساند که با چراغ سبز آمریکا به اصطلاح ائتلافی متشکل از برخی اعضای شورای همکاری خلیج فارس و البته ترکیه تشکیل داد و تصمیم به حمله هوایی به یمن گرفت.

تمصیمی که آینده اشتباه بودن آن را به وضوح نشان داد و دولت سعودی را با شکستی بزرگ مواجه کرد.

 نظر دهید »

حس عقب ماندگی مهم ترین انگیزه انقلاب یمن

10 خرداد 1394 توسط بندرجا

بسیاری از کشورها مدعی آزادی کشورها از بند واسارت کشورهای دیگر هستند که صد البته ادعایی کذب وپوشالی است چرا که طوفان جاهلیت در کشورهای عربی به مثابه انسان های نخستین است که هنوز انگار ادیانی تمدن یافته نیستند. ولی دین از ابتدای خلقت بشر همراهش بوده است. مقصود از آزادی در کشورهای غربی وبرخی کشورهای عربی، آزادی اجتماعی بدون آزادی معنوی است چرا که شعار صلح جهانی با رویکرد جنگ وخونریزی وحمله نظامی بر جاهلیتی صحه می گذارد که انگار آن جامعه هنوز در دوران عصر حجرهستند. انگیزه عربستان از جنگ در یمن با سردمداری آمریکا واسرائیل هم یکی از آزادی های مدرن این قرن است که با نشان جنگ قدرت و عرضه اندام در جهان، یمن را در باتلاق خویش به سخره گرفته اند.

انقلاب مردم یمن اگر چه مانند بسیاری از انقلاب های معاصر از ابتدا شکل و شمایلی منسجم نداشت، اما به مرور وبا توجه به همسانی انگیزشی میان گروه های مختلف انقلابی، سازمانی منسجم به خود گرفت و تا امروز به مبارزات خود ادامه داده است. مهمترین انگیزه میان گروه های مختلف مردم شریک در انقلاب، حس حقارت و عقب ماندگی است که به ویژه در نسل جوان این کشور به وفور  موج می زند.

 حسی که پیشرفت دیگر کشورها را با عقب ماندگی خود در تمام عرصه ها با وجود پتانسیل های فراوان موجود قیاس می کندو دلیل همه آنها را در وابستگی، وادادگی و استبداد عناصر خود فروخته داخلی و دخالت و استعمار بیگانه می بیندو گمشده خویش را در رهایی و بازگشت به اصول اسلام پیدا می کند. این  همان انگیزه ای است که با وجود همه سختی ها توانست انقلاب یمن را تاکنون به پیش رانده و تا پیروزی نهایی پای کار نگه دارد. بر این اساس وقوع بیداری اسلامی در یمن و سقوط عبدالله صالح همان نقطه عطفی در تاریخ این کشور به حساب می آید که نوید بخش آینده ای روشن برای مردم و گروه های مختلف در این کشور است. البته این مهم تحقق نمی یابد مگر با پیروی از اصول وگفتمان انقلاب اسلامی موسس انقلاب« امام خمینی(ره)» وجانشین برحقش امام خامنه ای مدظله العالی، که سندی چشم انداز از مرکزیت شیعه«سیره ائمه اطهار» است.

 نظر دهید »

حس عقب ماندگی مهم ترین انگیزه انقلاب یمن

10 خرداد 1394 توسط بندرجا

بسیاری از کشورها مدعی آزادی کشورها از بند واسارت کشورهای دیگر هستند که صد البته ادعایی کذب وپوشالی است چرا که طوفان جاهلیت در کشورهای عربی به مثابه انسان های نخستین است که هنوز انگار ادیانی تمدن یافته نیستند. ولی دین از ابتدای خلقت بشر همراهش بوده است. مقصود از آزادی در کشورهای غربی وبرخی کشورهای عربی، آزادی اجتماعی بدون آزادی معنوی است چرا که شعار صلح جهانی با رویکرد جنگ وخونریزی وحمله نظامی بر جاهلیتی صحه می گذارد که انگار آن جامعه هنوز در دوران عصر حجرهستند. انگیزه عربستان از جنگ در یمن با سردمداری آمریکا واسرائیل هم یکی از آزادی های مدرن این قرن است که با نشان جنگ قدرت و عرضه اندام در جهان، یمن را در باتلاق خویش به سخره گرفته اند.

انقلاب مردم یمن اگر چه مانند بسیاری از انقلاب های معاصر از ابتدا شکل و شمایلی منسجم نداشت، اما به مرور وبا توجه به همسانی انگیزشی میان گروه های مختلف انقلابی، سازمانی منسجم به خود گرفت و تا امروز به مبارزات خود ادامه داده است. مهمترین انگیزه میان گروه های مختلف مردم شریک در انقلاب، حس حقارت و عقب ماندگی است که به ویژه در نسل جوان این کشور به وفور  موج می زند.

 حسی که پیشرفت دیگر کشورها را با عقب ماندگی خود در تمام عرصه ها با وجود پتانسیل های فراوان موجود قیاس می کندو دلیل همه آنها را در وابستگی، وادادگی و استبداد عناصر خود فروخته داخلی و دخالت و استعمار بیگانه می بیندو گمشده خویش را در رهایی و بازگشت به اصول اسلام پیدا می کند. این  همان انگیزه ای است که با وجود همه سختی ها توانست انقلاب یمن را تاکنون به پیش رانده و تا پیروزی نهایی پای کار نگه دارد. بر این اساس وقوع بیداری اسلامی در یمن و سقوط عبدالله صالح همان نقطه عطفی در تاریخ این کشور به حساب می آید که نوید بخش آینده ای روشن برای مردم و گروه های مختلف در این کشور است. البته این مهم تحقق نمی یابد مگر با پیروی از اصول وگفتمان انقلاب اسلامی موسس انقلاب« امام خمینی(ره)» وجانشین برحقش امام خامنه ای مدظله العالی، که سندی چشم انداز از مرکزیت شیعه«سیره ائمه اطهار» است.

 نظر دهید »

آرمان قیام و انقلاب مهدی (عج) فلسفه بزرگ اجتماعی اسلامی

22 اردیبهشت 1394 توسط بندرجا

 

مشخصات انتـظار بزرگ از دیدگاه شهید مطهری:

- خوش بینی به آینده بشریت

-   حرمت یأس از روح الله

-ترسیم دنیایی عاری از ظلم و ..

- تحقق عدالت، شکوفایی علم و …

 

دیدگاه های مختلف در مورد آینده بشر

-بدبینی و یاس

-علم زدگی

-جامعه بی طبقه و بدون تضاد

-جهان بینی مادی

-خلق ارزش ها توسط انسان

-نظر اسلام

 حرکت به سوی ظهور:

- پیروزی خود عالی بر خود دانی / پیروزی حزب الله بر حزب الشیطان

-انسان دارای اراده و اختیار، عقل و آگاهی : مبارزه حق و باطل

 

 نظر دهید »

آثار عبودیت از دیدگاه شهید مطهری

22 اردیبهشت 1394 توسط بندرجا

 

ایجاد قدرت و تسلط و خداوندگاری در انسان  دارای مراحلی است

سوال: آیا هر عبادتی منتهی به ربوبیت می شود؟

پاسخ: با توجه به حکمت نهج الابلاغه/229  ←   مراتب عبادت

10. شرط لازم برای حرکت در مسیر عبودیت چه می باشد؟

ترک محرمات + انجام واجبات

انسان با آتش گناه نمی تواند مسیرعبودیت را بپیماید

موضوعیت داشتن صورت و شکل عبادات

 1 نظر

آیا انسان در زندگی، هدف دارد؟

22 اردیبهشت 1394 توسط بندرجا

 

انسان نقص دارد                     انسان هدف دارد

تفکیک میان دو هدف

هدف فاعلی: هدفی که فاعل از انجام کار دارد.

هدف فعلی: هدفی که فعل دنبال می کند.

در خلقت انسان:

-هدف فاعلی نداریم، چون فاعل که خداوند است نقصی ندارد

-هدف فعلی داریم، فعل خداوند که خلقت انسان است دارای هدف مشخص است.

هدف انسان : برطرف کردن نقص ها و رسیدن به همه چیز عالم به نحو اتم و اکمل

  همه چیز عالم، چیست؟

-همه چیز عالم، «خدا» است ← انسان خلق شده تا خدایی شود

-انسان، قطره ای است که تنها راه دوام و حیات او پیوستن به دریاست

-آخرین هدف و آرمان اصلی انسان: جز خود خداوند چیز دیگری نیست

-همه چیز دیگر جز خداوند، جنبه مقدمی دارد و نه استقلال

   الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله الا بذکر الله تطمئن القلوب (رعد/28)

 

راه رسیدن به این هدف چیست؟

«و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» (ذاریات/56)

-امام صادق (ع): العبودیه جوهره کنهها الربوبیه

-«عبودیت، گوهری است که ظاهرش بندگی و نهایت و باطنش آخرین مقصد و هدف آن ربوبیت (خداوندگاری، تسلط و صاحب اختیاری) است»

عبودیت چطور انسان را می تواند خدایی کند؟

- با قرب به خدا

     اقسام قرب :         قرب مجازی: محبوبیت نزد بزرگان

                                    قرب حقیقی: مکانی و وجودی

 نظر دهید »

وابستگی آزادی اجتماعی به آزادی معنوی

22 اردیبهشت 1394 توسط بندرجا

 

سوالی که شهید مطهری از دنیای غرب می پرسد که آیا ممکن است بشر آزادی اجتماعی داشته ولی آزادی معنوی نداشته باشد یعنی بشر اسیر خشم، غضب، شهوت خودش باشد ولی در عین حال آزادی دیگران را محترم بشمارد؟ امروز می گویند بله، عملاً می خواهند بشر، برده حرص و نفس آماده خودش باشد. این یکی از نمونه های کوسه وریش پهن است.

 یکی از تضادهای اجتماع امروز بشر است بعضی ها میگویند بشر در دوران قدیم آزادی رامحترم  نمی شمارد خوب چرا؟ چون نادان بود علم نداشت همین که بشر دانا شد دیگر کافی است، آزادی دیگران رامحترم می شمارد .

آیا بشر قدیم که آزادی  را سلب می کرد از روی نادانی وعلم نداشتن بود؟

خیر، نادانی و دانش در او تأثیری نداشت از روی دانش آزادی راسلب می کرد به منفعت و سودش بود. آیا به خاطر وضع قوانین آن زمان بود چون قوانین ها قرار دادی بود درصورتی که محتوا همان قانون ولی شکل قانون تغییر کرده است فقط منفعت بالا بود. اگر بشر قدیم از گوسفند و غیره برای منفعتش استفاده می کرد از انسان ها هم برای منفعتش سود و بهره می جست. بشر امروز چطور؟ بله حس منفعت طلبی در بشر امروز بیشتر ساده است ولی با مشکل جدید نفاق و دورویی روبه رو است ولی بشر قدیم مثل فرعون گفت اینها بندگان من هستند سوره مومنون آیه47. اما بشر امروز نام دفاع از صلح و آزادی تمام آزادی هاحقوق ها راه را دارد چرا؟ چون آزادی معنوی ندارد از ناحیه خودش روحش آزادنیست.

 امیرالمومنان علی(ع) در نهج البلاغه خطبه 221می فرماید: تقوای الهی کلید هر راه راستی است، بدون تقوا، انسان به راه راست نمی رود، راه خود را کج می کند، بدون تقوا انسان اندوخته ای برای آخرت ندارد، بدون تقوای آزادی ندارد تقواست که بشر را از هر رقیّتی آزاد می کند.

 

آزاد مرد واقعی:

آزاد مردم واقعی علی علیه السلام وکسانی که در دستان علی علیه السلام درس خوانده اند. «ای زرد و سفید دنیا ای طلا ونقره دنیا برو غیر علی را فریب بده. من تو را سه طلاقه کرده ام». آن کسی است  واقعاً و نه از روی نفاق برای حقوق و آزادی مردم احترام قائل است. نهج البلاغه نامه 45، خطبه215

آیا ضرورتی دارد که بشر آزادی معنوی داشته باشد؟

آزادی معنوی یعنی چه؟ آزادی همیشه دو طرف می خواهد به طوری که چیزی از چند چیز دیگر آزاد باشد. در آزادی معنوی، آزادی انسان، خودش از خودش است. آزادی از قید واسارت خودش، مگر انسان می تواند در قید اسارت خودش باشد؟ مگر یک چیز می تواند، هم برده باشد و هم برده و هم اسیر باشد وهم اسیر کنند، بله در حیوانات آزادی معنوی معنی ندارد ولی در انسان هست.

 نظر دهید »

آزادی اجتماعی در دنیای غرب از نگاه شهید مطهری

22 اردیبهشت 1394 توسط بندرجا

 

شهید مطهری در رابطه با آزادی اجتماعی  جهان غرب را عدم توجه به آزادی معنوی انسان می داند

دنیای امروز

آزادی اجتماعی را یکی مقدسات خودش می داند اگر مقدمه اعلامیه جهانی حقوق بشر را خوانده باشید در آن جا میگوید: علل اول تمام جنگها و خونریزی، که در دنیا وجود دارد، این است که افراد بشر به آزادی دیگران احترام نمی گذارد آیا آزادی مقدس است، بله پیامبر فرمود همیشه آمریکا بیم داشت و از آینده آنها برامت از نگران بود. فرمود: اولاد ابی العام اگر به سی نفر برسند بندگان خدا از بنده خود و مال خدا امان خدا حساب می کنند و مال خدا را مال خود حساب می کنند و از دین خدا هم آنچه بخواهند بدعت ایجاد می کنند. پس این مطلب هم درست است که آزادی اجتماعی مقدس است.

آزادی معنوی

 تفاوت بین مکتب های انبیاء با مکتب های بشری این است که پیغمبران آمده اند تا علاوه برآزادی اجتماعی به بشر آزادی معنوی بدهند و آزادی معنوی از هر چیز دیگر ارزش دارد و نفی آزادی اجتماعی مقدس نیست بلکه آزادی معنوی هم مقدس است. آزادی اجتماعی بدون آزادی معنوی عملی و میسر نیست.

 نظر دهید »

انسان آزاد از دیدگاه شهید مطهری بزرگترین برنامه انبیا

22 اردیبهشت 1394 توسط بندرجا

 

اقسام آزادی

1-آزادی اجتماعی:  آزادی انسان از افراد دیگر≠ استثمار، استعباد و استعمار

اهداف رسالت انبیا

2-آزادی معنوی: آزادی خود عالی از خود دانی = تقوا = تزکیه نفس

بزرگ ترین برنامه انبیا


ارتباط آزادی اجتماعی و آزادی معنوی

ریشه یابی وعلت سلب آزادی اجتماعی انسان ها در طول تاریخ:

-      جهل و نادانی

-     فقدان قوانین و نظامات اجتماعی

-      منفعت طلبی: ریشه اصلی سلب آزادی اجتماعی (عدم کنترل منفعت طلبی)

مفهوم شناسی استثمار: یکی از گرفتارهای زندگی بشر این است که افرادی نیرومند و قدرتمند از قدرت خودشان سوء استفاده و افراد دیگر را در خدمت و برده خود می گیرند و میوه وجود آنان را که باید متعلق به خودشان باشد به نفع خود می چینندپس استثمار یعنی: محصول کار، فکر و فعالیت، که باید مال خودش باشد وقتی افرادی کاری می کنند که محصول درخت وجود دیگران را به خودشان تعلق می دهند و میوه های وجود آن ها را می چینندد ،این فرد، فرد دیگر را استثمار کرده است. مثل زمینی که متعلق دو نفر بوده ولی آن که قوی تر است میدان وسعیتر زمین را از دیگری می گیرد.

آزادی اجتماعی درقرآن :

درآیه 64 سوره آل عمران یکی از هدفهای انبیاء این است که به بشر آزادی اجتماعی بدهند. یعنی بشر را از اسارت و بندگی و بردگی یکدیگر نجات بدهند.

«قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بین و بینکم الا نعبد الا الله و …» ای پیغمبر  به کسانی که مدعی پیروی از کتاب آسمانی هستند از یهود، مسیحی، زرتشتی ها و حتی صائبی ها چگونه ما جمع شویم دور یک کلمه زیر یک پرچم دو جمله بیشتر ندارد. یک جمله اش الا نعبد الا الله و لانشرک به شیئاً در مقام پرستش جز خدای یگانه چیزی پرستش نکنیم، نه مسیح نه اهرمن وجمله دوم: ولایتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله هیچ کدام از ما دیگری را برده خود نداند.

 نظر دهید »

در گوشی با امام زمان

10 بهمن 1393 توسط بندرجا
 1 نظر

نشریه به روز محمد رسول ا...

30 دی 1393 توسط بندرجا

 

نشریه اسلام ناب محمدی(ص), یادداشتی  در آن نوشته شده  با عنوان « روزگار جنگ سخت تمام شد. 

 آنچه که مستحضرید الان نبرد نظامی نیست، بنا بر اظهارات ایادی شیاطین هشت سال جنگ نظامی را بر ایران اسلامی تحمیل کردند و موفق نشدند یک وجب از خاک این میهن اسلامی ما را بگیرند و الان جنگ دشمن با اعتقادات انسان ها است. هرچند آنها موفق نشدند شگرد نظامی خودرا یعنی جنگ سخت به  جنگ نرم تبدیل کنند»

… واما امروز گوش به فرمان رهبر انقلاب و طبق منویات معظم له، ما طلاب حوزه ها آماده ایم… چراکه آنچه از لبان دُر افشان آن بزرگوار مروارید کلام وحی و کلام حضرات معصومین جاری می شود و آن معظم له از حضرات معصومین خط و مشی می گیرد و ما نیز پیروی آن نائب عام امام زمان(عج) هستیم. دشمنان حمله خود را با توهین وحرمت شکنی به اسلام وائمه اطهار، دوباره از سرگرفته اند ولی ما طلاب با استعانت از خداوند با قلم خونین خویش معبرهای پوشالی آنان را خراب می کنیم.

همچنان که معظم له  می فرماید:

مجموعه فکری درست کنید، از آدمهای مطمئن(یک مجموعه اندیشه ورز)

ایادی شیاطین از طریق تهاجم فرهنگی با ما وارد جنگ شدند. آلان جنگ و نبرد قلم نور با قلم شیطانی است.  جنگ نرم از جنگ سخت، سخت تر و پیچیده تر است، مربیان و سرگروه های حلقات صالحین افسران جنگ نرم اند بیانات شریف مقام عظمای ولایت در این خصوص چنین آمده است:

  • 1. این جنگ نرم، شما جوانهای دانشجو، افسران جوان این جبهه اید.
  • 2. شرط اصلی فعالیت درست شما در این جبهه ی جنگ نرم ، یکی اش نگاه خوشبینانه وامیدوارانه است.
  • 3. خط اغفال به خصوص خواص و نخبگان از تاثیر دشمن، یکی از خطوط القائی و تبلیغاتی دشمن است.
  • 4. در میدان تنظیم شده ی از سوی دشمن بازی نکنید…. چون چه ببرید، چه ببازید، به نفع اوست.
  • 5. امروز اولویت اصلی کشور مقابله با جنگ نرم دشمن است.
  • 6. در این جنگ نرم وظیفه مجموعه فرهنگی این است که هنر را تمام عیار و با قالبی مناسب به میدان آورد تا اثرگذار شود .
  • 7. جنگ نرم، صحنه رویارویی دروغ های بزرگ باواقعیت های تردیدناپذیراست
  • 8. دراین جنگ نرم،کافی است هواداران جبهه حق بیدارباشندو بیکار ننشینند چراکه زبان حق همیشه مؤثرتراز زبان باطل است.
  • 9. فرهنگ یک سیستم است و دارای انواع و اجزائی است و مهندسی فرهنگ به عنوان یک مهندسی سیستم باید انجام پذیرد .
  • 10. فرهنگ یک جامعه، اساس هویت آن جامعه است .
  • 11. جنگ نرم یعنى ایجاد تردید در دلها و ذهنهاى مردم .
  • 12. یکى از ابزارها در جنگ نرم این است که مردم را در یک جامعه نسبت به یکدیگر بدبین کنند.
  • 13. در جنگ روانى و آنچه که امروز به او جنگ نرم گفته می شود در دنیا، دشمن به سراغ سنگرهاى معنوى مى‌‌آید که آنها را منهدم کند؛
  • 14. مؤثرترین سلاح بین‌‌المللى علیه دشمنان و مخالفین، سلاح تبلیغات است؛
  • 15. من برنامه های استکبار جهانی علیه ملت ایران را در سه جمله خلاصه می کنم اول: جنگ روانی، دوم جنگ اقتصادی و سوم: مقابله با پیشرفت و اقتدار علمی

به امید موفقیت همه افسران جنگ نرم

 1 نظر

عوامل تربیت در خانواده ها

30 دی 1393 توسط بندرجا

 

از جمله سوالاتی که در ذهن برخی از انسان ها تداعی می کند این است که آیا تربیت مخصوص انسان است یا شامل همه موجودات می باشد؟

با نگاهی عمیق در تعریف تربیت از دیدگاه اسلام در می یابیم که تربیت یعنی پرورش استعدادهای جسمانی وروحانی انسان به اضافه ساختن انسان ها است. البته همچنان که هر ملتی اعضای درونی ملتش را با انگیزه های فرهنگی- سیاسی وغیره با تفکرات وسیاستهای ایدئولوژی خود در دل جامعه تزریق می کند. در نتیجه تربیت با یک نظر شامل همه موجودات می شود ولی آن تربیتی که برای کسب کمالات وقرب الهی است فقط مخصوص انسان هاست.

مکتب اسلام, برنامه ای است برای همه شئونات زندگی انسان وبرای پیشبرد اهداف عالیه, عوامل تربیت را در چند سطر مرور می کنیم:




1. تقویت اراده

هر مقدار که اراده قوی تر باشد، بر اختیار انسان افزوده می شود و انسان، بیشتر مالک خود و کار خود و سرنوشت خود می گردد. هیچ مکتبی در دنیا پیدا نمی شود که به این اصل اعتقاد نداشته باشد که اراده در انسان باید تقویت شود. مثلاً اگر انسان می خواهد بچه را تربیت کند، باید کاری بکند که اراده در وجودش تقویت شود. راجع به مسئله اراده و به تعبیر دیگر، تسلط بر نفس، دستورهای فراوانی با عنوان تقوا و تزکیه نفس آمده است.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام تعبیری دارند بسیار عالی، اول درباره خطا و گناه می فرماید: «اَلا وَ اِنَّ الخَطایا خَیلٌ شُمُسٌ، حُمِلَ عَلَیها اَهلُها؛ مَثل گناهان؛ مَثل اسب های چموش است که اختیار را از کف سوار می گیرند.» سپس درباره تقوا که نقطه مقابل آن است، می فرماید: «اَلا وَ اِنَّ التَّقوی مَطایا ذُلُلٌ؛ همانا مثل تقوا، مَثل مرکب های رام است که اختیار مرکب در دست سوار است، نه اختیار سوار، دست مرکب.»

بنابراین، در اینجا سخن از تقویت اراده است و اینکه به سبب تقوا، انسان، صاحب اراده و بر نفس خود مسلط می شود و در نتیجه، به سوی تربیتی درست گام برمی دارد.

2. نیایش و پرستش

میل وگرایش در همه انسان ها به سمت معبودی بی انتها  نهادینه شده است که انسان ها با هدایت راهنمایان الهی مسیر درست را می پیمایند.   یکی از اموری که از استعدادهای خاص انسانی شمرده می شود، مسئله نیایش و پرستش است. عده زیادی از محققان و روان شناسان، نیایش و پرستش را به عنوان یک حس اصیل در انسان پذیرفته اند. این حس که یک حس انسانی است، برای تربیت انسان باید تقویت شود. یک انسان کامل یا نیمه کامل، این قسمت از وجودش نمی تواند تعطیل باشد، همان گونه که هیچ قسمت دیگر از قسمت های اصیل وجود او نمی شود تعطیل باشد. هر قسمتی از قسمت های وجود انسان، چه حیوانی اش (یعنی مشترکات انسان و حیوان) و چه انسانی محض، اگر تعطیل شود، او یک انسان ناقص است.

در باب عبادت و نیایش، اگر انسان به تربیت خودش و فرزندانش، علاقه مند به تربیت اسلامی است و یا می خواهد افرادی را تربیت بکند، واقعاً باید به مسئله نیایش، دعا و عبادت اهمیت بدهد و اصلاً عبادت، قطع نظر از اینکه پرورش یک حس اصیل است، تأثیر زیادی بر دیگر نواحی وجود انسان دارد. این است که بزرگان همیشه توصیه می کنند: «هر مقدار هم که کار زیاد داری، یک ساعت را برای خودت بگذار.» ممکن است شما بگویید، من هیچ ساعتم برای خودم نیست، تمام وقت هایم برای خدمت به مردم است. نه، در عین حال، انسان، بی نیاز ازاینکه یک ساعت را برای خودش بگذارد نیست. حال، یک ساعت که می گویند حداقل است، یک ساعت یا بیشتر در شبانه روز را انسان واقعاً برای خودش بگذارد تا در آن لحظه ها به درون خودش و به خدای خودش بازگردد و در آن حال، فقط او باشد و خدای خودش و راز و نیازکردن و مناجات با خدای خودش و استغفار کردن.

3. مراقبه و محاسبه

 [مراقبه] یعنی با خود، معامله یک شریکی را بکن که به او اطمینان نداری و همیشه باید مواظبش باشی. مثل یک بازرسی که در اداره است. یعنی خودت را به منزله یک اداره تلقی کن و خودت را به منزله بازرس این اداره که تمام جزئیات را باید بازرسی و مراقبت کنی. مراقبه، چیزی است که همیشه باید همراه انسان باشد.

مرحوم آقای بروجردی، چند روز قبل از فوتشان، بعضی ها که خدمت ایشان بودند، گفتند: خیلی ایشان را ناراحت دیدیم و ایشان گفتند که خلاصه عمر ما گذشت و ما رفتیم و نتوانستیم خیری برای خودمان پیش بفرستیم و عملی انجام دهیم. یکی از آنهایی که نشسته بود، طبق عادتی که بعضی ها در مقابل صاحبان قدرت دارند و شروع می کنند به تملق و چاپلوسی، خیال کرد که اینجا هم جای تملق و چاپلوسی است، گفت: آقا شما دیگر چرا، ما بیچاره ها باید این حرف ها را بزنیم، شما الحمدللّه این همه آثار خیر از خودتان به جا گذاشتید… . آقای بروجردی در جواب گفت: چه می گویی؟ «خَلِّصِ العَمَلَ فَاِنَّ النّاقِدَ بَصیرٌ بَصیرٌ؛ عمل را باید خالص انجام داد، چراکه نقّادِ آگاهِ آگاه، اعمال را بررسی خواهد کرد».////

یک دستور دیگری هست که نام آن را محاسبه می گذارند، چنان که علی علیه السلام می فرماید: «حاسِبُوا اَنفُسَکُم قَبلَ اَن تُحاسَبُوا وَ زِنُوها قَبلَ اَن تُوزَنُوا؛ پیش از آنکه از شما ـ در قیامت ـ حساب بکشند، از خودتان حساب بکشید و خودتان را اینجا وزن کنید، قبل از آنکه شما را وزن کنند».

همچنین در روایت دیگر آمده است: «لَیسَ مِنّا مَن لَم یُحاسِبْ نَفسَهُ؛ هر کس که هر شبانه روز یک بار به حساب خودش رسیدگی نکند، از ما نیست.» یکی از افتخارهای دنیای اسلام در اخلاق، این است که به الهام از همین دستورها، کتاب هایی در زمینه «محاسبة النفس» نوشته شده است، مانند محاسبة النفس از سیدبن طاووس و محاسبة النفس از کفعمی.

4. تفکر

یکی از عوامل اصلاح و تربیت نفس در تعلیمات اسلامی، عادت کردن به تفکر است. تفکر باید برای انسان عادت بشود.

ما سه نوع عبادت داریم: عبادت بدنی، مثل نماز خواندن و روزه گرفتن؛ عبادت مالی مثل زکات و خمس دادن و به طور کلی انفاق ها و عبادت فکری که نامش، تفکر است و تفکر، برترین نوع عبادت هاست. اینکه می گویند: «یک ساعت تفکر، بهتر از عبادت یک سال یا هفت سال یا هفتاد سال است»، معلوم می شود که ارزش تفکر، از آن عبادت های دیگر خیلی بیشتر است. درباره ابوذر نیز روایت است که: «کانَ اَکثَرُ عِبادَةِ اَبی ذَرٍّ التَّفَکر؛ بیشترین عبادت ابوذر، فکر کردن بود.» فکر کردن، به انسان، روشنایی می دهد و عبادت بی تفکر، ممکن است به صورت یک کار لغو و بیهوده درآید، ولی اینکه انسان در چه چیزی تفکر کند، ما تفکر را محدود نمی کنیم. انسان می تواند از جمله در عالم خلقت تفکر کند. اگر انسان در کار عالم و در نظام های عالم و در دقایق مخلوقات، تأمل و دقت کند و هدفش از این تأمل و دقت و کشف رازهای عالم، این باشد که به حقیقت، بیشتر راه یابد و خدا را بیشتر بشناسد، این امر، هم علم است و هم عبادت. قسم دیگر تفکر که در خود قرآن مجید به آنها توجه شده است، تفکر در تاریخ است و تفکر در سرنوشت و سرگذشت اقوام و ملل گذشته. خداوند در قرآن کریم می فرماید: «فَاقصُصِ القَصَصَ لَعَلَّهُم یَتَفَکَّرُونَ؛ قصه ها[ی گذشتگان] را نقل کن، باشد که تفکر کنند.» این هم، نوعی تفکر است که باز از نظر اسلام، عبادت است.

تفکر انسان درباره خود، نوع دیگر تفکر است؛ یعنی انسان درباره کارهای خودش تفکر کند، درباره اینکه چه گونه تصمیم بگیرد و چه گونه کار بکند و اینکه حالت یک خس و خاشاک را پیدا نکند که در سیلی افتاده باشد و هر جا سیل می رود، او هم برود. برای اینکه انسان بر سرنوشت خود و نیز بر جامعه خود مسلط باشد ـ لااقل در این حد که صد در صد تسلیم اوضاع و احوالی که بر او احاطه کرده است، نباشد ـ شرط اساسی آن، تفکر است.

و بالاخره عاقبت اندیشی، نوع دیگری از تفکر است و مقصود، این است که انسان قبل از اقدام به هر کاری، عاقبت آن کار را در نظر بگیرد. در این باره نقل است که: شخصی، خدمت رسول اکرم صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: یا رسول اللّه ! به من موعظه ای بفرمایید. آن حضرت، سه بار تکرار کردند که آیا اگر من بگویم، تو به کار می بندی؟ گفت: بله. آن گاه فرمود: «اِذا هَمَمْتَ بِاَمرٍ فَتَدَبَّر عاقِبتَه؛ هرگاه می خواهی کاری را انجام دهی، اول درباره عاقبت آن کار تدبّر کن».

5. هم نشینی با صالحان

مجالست با صالحان، آثار نیک فوق العاده دارد؛ همان گونه که مجالست با بدان، آثار سوء فوق العاده دارد و این، یک امری است اجتناب ناپذیر، یعنی انسان هرچه بخواهد به اصطلاح، درِ دل خود را ببندد و وقتی که با کسی معاشرت می کند. خود را نگه دارد که از او اثری نگیرد، باز هم کم و بیش، اثر می پذیرد.

در نهج البلاغه تعبیری است به این صورت که: «مُجالِسَةُ اَهلِ الهَوی مَنساةٌ لِلایمانِ؛ هم نشینی با هواپرستان، فراموش خانه ایمان است»؛ یعنی انسان آن جا که برود، اصلاً ایمان را فراموش می کند. البته این معاشرت اخلاقی، غیر از معاشرت معلم است با متعلم و غیر از معاشرت مربی است با زیردست خودش. مقصود، انیس گرفتن است که انسان باید در این امر، دقت داشته باشد.

در احادیث ما وارد شده است که گروهی، از عیسی بن مریم سؤال کردند: «یا رُوحَ اللّه ِ مَن نُجالِسُ؟؛ ای روح اللّه ، با چه کسی مجالست کنیم!» جواب داد: «مَن یُذَکِّرُکُمُ اللّه َ رُؤیَتُهُ وَ یَزیدُ فی عِلمِکُم مَنطِقُهُ وَ یُرَغِّبُکُم فِی الْخَیْرِ عَمَلُهُ؛ با کسی معاشرت کنید که دیدن او، شما را به یاد خدا بیندازد و سخنش، بر علم شما بیفزاید و عمل او، شما را به کار خیر ترغیب کند.» مولوی می گوید:

می رود از سینه ها در سینه ها

از ره پنهان صلاح و کینه ها

صحبت صالح، تو را صالح کند

صحبت طالح، تو را طالح کند

6. ازدواج

ازدواج، به سبب آرامش و آسایشی که برای انسان می آورد، می تواند زمینه ساز تربیتی عالی و شایسته برای آدمی باشد. استاد شهید

در اسلام، ازدواج یک امر مقدس و یک عبادت تلقی شده است، با اینکه از مقوله لذات و شهوات است. یکی از علل آن این است که ازدواج، اولین قدمی است که انسان از خودپرستی و خوددوستی به سوی غیردوستی برمی دارد. تا قبل از ازدواج، فقط یک «من» وجود داشت و همه چیز برای «من» بود. اولین مرحله ای که این حصار شکسته می شود، ازدواج است که بر اثر آن، یک موجود دیگری هم در کنار این «من» قرار می گیرد و برای او معنی پیدا می کند، و از آن پس، کار می کند، زحمت می کشد، خدمت می کند؛ نه برای «من»، بلکه برای «او».

نکته دیگر در این باره آنکه تجربه های خیلی قطعی نشان داده است که افراد پاک مجرد برای اینکه بیشتر به اصلاح نفس خودشان برسند و به این بهانه ازدواج نکرده اند و یک عمر مجاهده نفس کرده اند، اولاً اغلب آنها در آخر عمر پشیمان شده اند و به دیگران گفته اند، شما این کار را نکنید و ثانیاً با اینکه برخی از آنها واقعاً عالم بودند و در فقه و اصول مجتهد بودند، حکیم و فیلسوف و عارف بودند، تا آخر عمر و مثلاً در هشتاد سالگی، باز یک روحیه بچگی و جوانی و یک خامی هایی در اینها وجود داشته است و این نشان می دهد که یک نوع پختگی وجود دارد که جز در پرتو ازدواج و تشکیل خانواده پیدا نمی شود. بنابراین، عامل تشکیل خانواده که خود یک عامل اخلاقی است. عاملی است که جانشین نمی پذیرد.

7. جهاد

جهاد، یکی از عوامل مهم در تربیت روبه رشد انسان است. سختی ها و مشکلات نهفته در جهاد، می تواند به سهم خود، برای انسان، سازنده و مفید باشد. در واقع چنین سختی هایی را به واسطه برکت های پنهانی که در آن است، می توان از الطاف خفیه الهی به شمار آورد. به تعبیر مولوی:

هرچه بر تو، آن کراهیت بود

چون حقیقت بنگری، رحمت بود

یکی از عوامل اصلاح و تربیت، جهاد است و به طور کلی شداید و مشقات، خود از عوامل اصلاح و تربیت است. جهاد، یک عاملی است که جانشین نمی پذیرد؛ یعنی امکان ندارد که یک مؤمن مسلمان جهاد رفته و یک مؤمن مسلمان جهاد ندیده، از نظر روحیه یک جور باشند.

حدیثی از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در این زمینه هست که واقعاً اعجاز است. ایشان می فرماید: «مَن لَم یَغزُ وَ لَم یُحَدِّثْ نَفسَهُ بِغَزْوٍ ماتَ عَلی شُعبَةٍ مِنَ النِّفاقِ؛ مسلمانی که جهاد نکرده باشد یا لااقل در دلش اندیشه و آرزوی جهاد را نداشته باشد، اگر بمیرد، در شعبه ای از نفاق مرده است.» این شعبه ای از نفاق را جز مواجه شدن با دشمن، چیز دیگری از جان انسان بیرون نمی برد. درست، مثل شنا است که اگر انسان تمام کتاب هایی را که در باب شناوری نوشته شده است، بخواند، شناور نمی شود، بلکه باید مدتی شنا کند و به خطرات آن تن دردهد تا شنا بیاموزد. شجاعت را نیز جز با مواجه شدن با خطراتی که برای جان آدم هست و جز با مواجه شدن با دشمن، نمی توان کسب کرد.

8 . کار

کار، از نظر سازندگی فرد، یک امر لازمی است. انسان یک موجود چند کانونی است. انسان جسم دارد، قوه خیال دارد، عقل و قلب دارد. کار، هم برای جسم انسان ضروری است و هم برای خیال، عقل و قلب او. اما اینکه کار برای جسم انسان ضروری است، کمتر احتیاج به توضیح دارد؛ زیرا یک امر محسوس است. بدن انسان اگر کار نکند، مریض می شود؛ یعنی کار یکی از عوامل حفظ سلامتی انسان است. اما کار، برای تربیت قوه خیال انسان، امری لازم است؛ چراکه اگر قوه خیال آزاد باشد، منشأ فساد اخلاق می شود. امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید: «النَّفسُ اِن لَم تَشغَلْهُ شَغَلَکَ؛ اگر نفس را به کاری مشغول نکنی، او تو را به خودش مشغول می کند».

همین خیالات است که انسان را به هزاران نوع گناه می کشاند. اما وقتی انسان یک کار و شغلی دارد، آن کار و شغل، او را به سوی خود می کشد و جذب می کند و به او مجالی برای فکر و خیال باطل نمی دهد. همچنین کار روی احساس انسان اثر می گذارد که در اصطلاح قرآن، از آن به «دل» تعبیر می شود؛ یعنی کار از جمله آثارش این است که به قلب انسان خضوع و خشوع می دهد و جلوی قساوت قلب را می گیرد. بی کاری، قساوت قلب می آورد و حداقل فایده کار برای قلب این است که از قساوت قلب جلوگیری می کند.

از خواص دیگر کار، آزمودن خود است. به این بیان که یکی از چیزهایی که انسان قبل از هرچیز باید بیازماید، خودش است. انسان قبل از آزمایش خود، نمی داند چه استعدادهایی دارد. با آزمایش، استعدادهای خود را کشف می کند. تا انسان دست به کاری نزده، نمی تواند بفهمد که استعداد این کار را دارد یا ندارد. انسان، با کار، خود را کشف می کند و خود را کشف کردن، بهترین کشف است.

اگر انسان دست به کاری زد و دید استعدادش را ندارد، کار دیگری را انتخاب می کند و بعد، کار دیگر تا بالاخره کار مورد علاقه و موافق با استعدادش را پیدا می کند. آن وقت است که شاهکارها به وجود می آورد که شاهکار، ساخته عشق است، نه پول و درآمد. با پول می شود کار ایجاد کرد، ولی با پول نمی توان شاهکار ایجاد کرد. در مجموع، کار؛ سازنده خیال، سازنده عقل و فکر و قلب آدمی و به طور کلی، سازنده و تربیت کننده انسان است.

  

از جمله سوالاتی که در ذهن برخی از انسان ها تداعی می کند این است که آیا تربیت مخصوص انسان است یا شامل همه موجودات می باشد؟

با نگاهی عمیق در تعریف تربیت از دیدگاه اسلام در می یابیم که تربیت یعنی پرورش استعدادهای جسمانی وروحانی انسان به اضافه ساختن انسان ها است. البته همچنان که هر ملتی اعضای درونی ملتش را با انگیزه های فرهنگی- سیاسی وغیره با تفکرات وسیاستهای ایدئولوژی خود در دل جامعه تزریق می کند. در نتیجه تربیت با یک نظر شامل همه موجودات می شود ولی آن تربیتی که برای کسب کمالات وقرب الهی است فقط مخصوص انسان هاست.

مکتب اسلام, برنامه ای است برای همه شئونات زندگی انسان وبرای پیشبرد اهداف عالیه, عوامل تربیت را در چند سطر مرور می کنیم:




1. تقویت اراده

هر مقدار که اراده قوی تر باشد، بر اختیار انسان افزوده می شود و انسان، بیشتر مالک خود و کار خود و سرنوشت خود می گردد. هیچ مکتبی در دنیا پیدا نمی شود که به این اصل اعتقاد نداشته باشد که اراده در انسان باید تقویت شود. مثلاً اگر انسان می خواهد بچه را تربیت کند، باید کاری بکند که اراده در وجودش تقویت شود. راجع به مسئله اراده و به تعبیر دیگر، تسلط بر نفس، دستورهای فراوانی با عنوان تقوا و تزکیه نفس آمده است.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام تعبیری دارند بسیار عالی، اول درباره خطا و گناه می فرماید: «اَلا وَ اِنَّ الخَطایا خَیلٌ شُمُسٌ، حُمِلَ عَلَیها اَهلُها؛ مَثل گناهان؛ مَثل اسب های چموش است که اختیار را از کف سوار می گیرند.» سپس درباره تقوا که نقطه مقابل آن است، می فرماید: «اَلا وَ اِنَّ التَّقوی مَطایا ذُلُلٌ؛ همانا مثل تقوا، مَثل مرکب های رام است که اختیار مرکب در دست سوار است، نه اختیار سوار، دست مرکب.»

بنابراین، در اینجا سخن از تقویت اراده است و اینکه به سبب تقوا، انسان، صاحب اراده و بر نفس خود مسلط می شود و در نتیجه، به سوی تربیتی درست گام برمی دارد.

2. نیایش و پرستش

میل وگرایش در همه انسان ها به سمت معبودی بی انتها  نهادینه شده است که انسان ها با هدایت راهنمایان الهی مسیر درست را می پیمایند.   یکی از اموری که از استعدادهای خاص انسانی شمرده می شود، مسئله نیایش و پرستش است. عده زیادی از محققان و روان شناسان، نیایش و پرستش را به عنوان یک حس اصیل در انسان پذیرفته اند. این حس که یک حس انسانی است، برای تربیت انسان باید تقویت شود. یک انسان کامل یا نیمه کامل، این قسمت از وجودش نمی تواند تعطیل باشد، همان گونه که هیچ قسمت دیگر از قسمت های اصیل وجود او نمی شود تعطیل باشد. هر قسمتی از قسمت های وجود انسان، چه حیوانی اش (یعنی مشترکات انسان و حیوان) و چه انسانی محض، اگر تعطیل شود، او یک انسان ناقص است.

در باب عبادت و نیایش، اگر انسان به تربیت خودش و فرزندانش، علاقه مند به تربیت اسلامی است و یا می خواهد افرادی را تربیت بکند، واقعاً باید به مسئله نیایش، دعا و عبادت اهمیت بدهد و اصلاً عبادت، قطع نظر از اینکه پرورش یک حس اصیل است، تأثیر زیادی بر دیگر نواحی وجود انسان دارد. این است که بزرگان همیشه توصیه می کنند: «هر مقدار هم که کار زیاد داری، یک ساعت را برای خودت بگذار.» ممکن است شما بگویید، من هیچ ساعتم برای خودم نیست، تمام وقت هایم برای خدمت به مردم است. نه، در عین حال، انسان، بی نیاز ازاینکه یک ساعت را برای خودش بگذارد نیست. حال، یک ساعت که می گویند حداقل است، یک ساعت یا بیشتر در شبانه روز را انسان واقعاً برای خودش بگذارد تا در آن لحظه ها به درون خودش و به خدای خودش بازگردد و در آن حال، فقط او باشد و خدای خودش و راز و نیازکردن و مناجات با خدای خودش و استغفار کردن.

3. مراقبه و محاسبه

 [مراقبه] یعنی با خود، معامله یک شریکی را بکن که به او اطمینان نداری و همیشه باید مواظبش باشی. مثل یک بازرسی که در اداره است. یعنی خودت را به منزله یک اداره تلقی کن و خودت را به منزله بازرس این اداره که تمام جزئیات را باید بازرسی و مراقبت کنی. مراقبه، چیزی است که همیشه باید همراه انسان باشد.

مرحوم آقای بروجردی، چند روز قبل از فوتشان، بعضی ها که خدمت ایشان بودند، گفتند: خیلی ایشان را ناراحت دیدیم و ایشان گفتند که خلاصه عمر ما گذشت و ما رفتیم و نتوانستیم خیری برای خودمان پیش بفرستیم و عملی انجام دهیم. یکی از آنهایی که نشسته بود، طبق عادتی که بعضی ها در مقابل صاحبان قدرت دارند و شروع می کنند به تملق و چاپلوسی، خیال کرد که اینجا هم جای تملق و چاپلوسی است، گفت: آقا شما دیگر چرا، ما بیچاره ها باید این حرف ها را بزنیم، شما الحمدللّه این همه آثار خیر از خودتان به جا گذاشتید… . آقای بروجردی در جواب گفت: چه می گویی؟ «خَلِّصِ العَمَلَ فَاِنَّ النّاقِدَ بَصیرٌ بَصیرٌ؛ عمل را باید خالص انجام داد، چراکه نقّادِ آگاهِ آگاه، اعمال را بررسی خواهد کرد».////

یک دستور دیگری هست که نام آن را محاسبه می گذارند، چنان که علی علیه السلام می فرماید: «حاسِبُوا اَنفُسَکُم قَبلَ اَن تُحاسَبُوا وَ زِنُوها قَبلَ اَن تُوزَنُوا؛ پیش از آنکه از شما ـ در قیامت ـ حساب بکشند، از خودتان حساب بکشید و خودتان را اینجا وزن کنید، قبل از آنکه شما را وزن کنند».

همچنین در روایت دیگر آمده است: «لَیسَ مِنّا مَن لَم یُحاسِبْ نَفسَهُ؛ هر کس که هر شبانه روز یک بار به حساب خودش رسیدگی نکند، از ما نیست.» یکی از افتخارهای دنیای اسلام در اخلاق، این است که به الهام از همین دستورها، کتاب هایی در زمینه «محاسبة النفس» نوشته شده است، مانند محاسبة النفس از سیدبن طاووس و محاسبة النفس از کفعمی.

4. تفکر

یکی از عوامل اصلاح و تربیت نفس در تعلیمات اسلامی، عادت کردن به تفکر است. تفکر باید برای انسان عادت بشود.

ما سه نوع عبادت داریم: عبادت بدنی، مثل نماز خواندن و روزه گرفتن؛ عبادت مالی مثل زکات و خمس دادن و به طور کلی انفاق ها و عبادت فکری که نامش، تفکر است و تفکر، برترین نوع عبادت هاست. اینکه می گویند: «یک ساعت تفکر، بهتر از عبادت یک سال یا هفت سال یا هفتاد سال است»، معلوم می شود که ارزش تفکر، از آن عبادت های دیگر خیلی بیشتر است. درباره ابوذر نیز روایت است که: «کانَ اَکثَرُ عِبادَةِ اَبی ذَرٍّ التَّفَکر؛ بیشترین عبادت ابوذر، فکر کردن بود.» فکر کردن، به انسان، روشنایی می دهد و عبادت بی تفکر، ممکن است به صورت یک کار لغو و بیهوده درآید، ولی اینکه انسان در چه چیزی تفکر کند، ما تفکر را محدود نمی کنیم. انسان می تواند از جمله در عالم خلقت تفکر کند. اگر انسان در کار عالم و در نظام های عالم و در دقایق مخلوقات، تأمل و دقت کند و هدفش از این تأمل و دقت و کشف رازهای عالم، این باشد که به حقیقت، بیشتر راه یابد و خدا را بیشتر بشناسد، این امر، هم علم است و هم عبادت. قسم دیگر تفکر که در خود قرآن مجید به آنها توجه شده است، تفکر در تاریخ است و تفکر در سرنوشت و سرگذشت اقوام و ملل گذشته. خداوند در قرآن کریم می فرماید: «فَاقصُصِ القَصَصَ لَعَلَّهُم یَتَفَکَّرُونَ؛ قصه ها[ی گذشتگان] را نقل کن، باشد که تفکر کنند.» این هم، نوعی تفکر است که باز از نظر اسلام، عبادت است.

تفکر انسان درباره خود، نوع دیگر تفکر است؛ یعنی انسان درباره کارهای خودش تفکر کند، درباره اینکه چه گونه تصمیم بگیرد و چه گونه کار بکند و اینکه حالت یک خس و خاشاک را پیدا نکند که در سیلی افتاده باشد و هر جا سیل می رود، او هم برود. برای اینکه انسان بر سرنوشت خود و نیز بر جامعه خود مسلط باشد ـ لااقل در این حد که صد در صد تسلیم اوضاع و احوالی که بر او احاطه کرده است، نباشد ـ شرط اساسی آن، تفکر است.

و بالاخره عاقبت اندیشی، نوع دیگری از تفکر است و مقصود، این است که انسان قبل از اقدام به هر کاری، عاقبت آن کار را در نظر بگیرد. در این باره نقل است که: شخصی، خدمت رسول اکرم صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: یا رسول اللّه ! به من موعظه ای بفرمایید. آن حضرت، سه بار تکرار کردند که آیا اگر من بگویم، تو به کار می بندی؟ گفت: بله. آن گاه فرمود: «اِذا هَمَمْتَ بِاَمرٍ فَتَدَبَّر عاقِبتَه؛ هرگاه می خواهی کاری را انجام دهی، اول درباره عاقبت آن کار تدبّر کن».

5. هم نشینی با صالحان

مجالست با صالحان، آثار نیک فوق العاده دارد؛ همان گونه که مجالست با بدان، آثار سوء فوق العاده دارد و این، یک امری است اجتناب ناپذیر، یعنی انسان هرچه بخواهد به اصطلاح، درِ دل خود را ببندد و وقتی که با کسی معاشرت می کند. خود را نگه دارد که از او اثری نگیرد، باز هم کم و بیش، اثر می پذیرد.

در نهج البلاغه تعبیری است به این صورت که: «مُجالِسَةُ اَهلِ الهَوی مَنساةٌ لِلایمانِ؛ هم نشینی با هواپرستان، فراموش خانه ایمان است»؛ یعنی انسان آن جا که برود، اصلاً ایمان را فراموش می کند. البته این معاشرت اخلاقی، غیر از معاشرت معلم است با متعلم و غیر از معاشرت مربی است با زیردست خودش. مقصود، انیس گرفتن است که انسان باید در این امر، دقت داشته باشد.

در احادیث ما وارد شده است که گروهی، از عیسی بن مریم سؤال کردند: «یا رُوحَ اللّه ِ مَن نُجالِسُ؟؛ ای روح اللّه ، با چه کسی مجالست کنیم!» جواب داد: «مَن یُذَکِّرُکُمُ اللّه َ رُؤیَتُهُ وَ یَزیدُ فی عِلمِکُم مَنطِقُهُ وَ یُرَغِّبُکُم فِی الْخَیْرِ عَمَلُهُ؛ با کسی معاشرت کنید که دیدن او، شما را به یاد خدا بیندازد و سخنش، بر علم شما بیفزاید و عمل او، شما را به کار خیر ترغیب کند.» مولوی می گوید:

می رود از سینه ها در سینه ها

از ره پنهان صلاح و کینه ها

صحبت صالح، تو را صالح کند

صحبت طالح، تو را طالح کند

6. ازدواج

ازدواج، به سبب آرامش و آسایشی که برای انسان می آورد، می تواند زمینه ساز تربیتی عالی و شایسته برای آدمی باشد. استاد شهید

در اسلام، ازدواج یک امر مقدس و یک عبادت تلقی شده است، با اینکه از مقوله لذات و شهوات است. یکی از علل آن این است که ازدواج، اولین قدمی است که انسان از خودپرستی و خوددوستی به سوی غیردوستی برمی دارد. تا قبل از ازدواج، فقط یک «من» وجود داشت و همه چیز برای «من» بود. اولین مرحله ای که این حصار شکسته می شود، ازدواج است که بر اثر آن، یک موجود دیگری هم در کنار این «من» قرار می گیرد و برای او معنی پیدا می کند، و از آن پس، کار می کند، زحمت می کشد، خدمت می کند؛ نه برای «من»، بلکه برای «او».

نکته دیگر در این باره آنکه تجربه های خیلی قطعی نشان داده است که افراد پاک مجرد برای اینکه بیشتر به اصلاح نفس خودشان برسند و به این بهانه ازدواج نکرده اند و یک عمر مجاهده نفس کرده اند، اولاً اغلب آنها در آخر عمر پشیمان شده اند و به دیگران گفته اند، شما این کار را نکنید و ثانیاً با اینکه برخی از آنها واقعاً عالم بودند و در فقه و اصول مجتهد بودند، حکیم و فیلسوف و عارف بودند، تا آخر عمر و مثلاً در هشتاد سالگی، باز یک روحیه بچگی و جوانی و یک خامی هایی در اینها وجود داشته است و این نشان می دهد که یک نوع پختگی وجود دارد که جز در پرتو ازدواج و تشکیل خانواده پیدا نمی شود. بنابراین، عامل تشکیل خانواده که خود یک عامل اخلاقی است. عاملی است که جانشین نمی پذیرد.

7. جهاد

جهاد، یکی از عوامل مهم در تربیت روبه رشد انسان است. سختی ها و مشکلات نهفته در جهاد، می تواند به سهم خود، برای انسان، سازنده و مفید باشد. در واقع چنین سختی هایی را به واسطه برکت های پنهانی که در آن است، می توان از الطاف خفیه الهی به شمار آورد. به تعبیر مولوی:

هرچه بر تو، آن کراهیت بود

چون حقیقت بنگری، رحمت بود

یکی از عوامل اصلاح و تربیت، جهاد است و به طور کلی شداید و مشقات، خود از عوامل اصلاح و تربیت است. جهاد، یک عاملی است که جانشین نمی پذیرد؛ یعنی امکان ندارد که یک مؤمن مسلمان جهاد رفته و یک مؤمن مسلمان جهاد ندیده، از نظر روحیه یک جور باشند.

حدیثی از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در این زمینه هست که واقعاً اعجاز است. ایشان می فرماید: «مَن لَم یَغزُ وَ لَم یُحَدِّثْ نَفسَهُ بِغَزْوٍ ماتَ عَلی شُعبَةٍ مِنَ النِّفاقِ؛ مسلمانی که جهاد نکرده باشد یا لااقل در دلش اندیشه و آرزوی جهاد را نداشته باشد، اگر بمیرد، در شعبه ای از نفاق مرده است.» این شعبه ای از نفاق را جز مواجه شدن با دشمن، چیز دیگری از جان انسان بیرون نمی برد. درست، مثل شنا است که اگر انسان تمام کتاب هایی را که در باب شناوری نوشته شده است، بخواند، شناور نمی شود، بلکه باید مدتی شنا کند و به خطرات آن تن دردهد تا شنا بیاموزد. شجاعت را نیز جز با مواجه شدن با خطراتی که برای جان آدم هست و جز با مواجه شدن با دشمن، نمی توان کسب کرد.

8 . کار

کار، از نظر سازندگی فرد، یک امر لازمی است. انسان یک موجود چند کانونی است. انسان جسم دارد، قوه خیال دارد، عقل و قلب دارد. کار، هم برای جسم انسان ضروری است و هم برای خیال، عقل و قلب او. اما اینکه کار برای جسم انسان ضروری است، کمتر احتیاج به توضیح دارد؛ زیرا یک امر محسوس است. بدن انسان اگر کار نکند، مریض می شود؛ یعنی کار یکی از عوامل حفظ سلامتی انسان است. اما کار، برای تربیت قوه خیال انسان، امری لازم است؛ چراکه اگر قوه خیال آزاد باشد، منشأ فساد اخلاق می شود. امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید: «النَّفسُ اِن لَم تَشغَلْهُ شَغَلَکَ؛ اگر نفس را به کاری مشغول نکنی، او تو را به خودش مشغول می کند».

همین خیالات است که انسان را به هزاران نوع گناه می کشاند. اما وقتی انسان یک کار و شغلی دارد، آن کار و شغل، او را به سوی خود می کشد و جذب می کند و به او مجالی برای فکر و خیال باطل نمی دهد. همچنین کار روی احساس انسان اثر می گذارد که در اصطلاح قرآن، از آن به «دل» تعبیر می شود؛ یعنی کار از جمله آثارش این است که به قلب انسان خضوع و خشوع می دهد و جلوی قساوت قلب را می گیرد. بی کاری، قساوت قلب می آورد و حداقل فایده کار برای قلب این است که از قساوت قلب جلوگیری می کند.

از خواص دیگر کار، آزمودن خود است. به این بیان که یکی از چیزهایی که انسان قبل از هرچیز باید بیازماید، خودش است. انسان قبل از آزمایش خود، نمی داند چه استعدادهایی دارد. با آزمایش، استعدادهای خود را کشف می کند. تا انسان دست به کاری نزده، نمی تواند بفهمد که استعداد این کار را دارد یا ندارد. انسان، با کار، خود را کشف می کند و خود را کشف کردن، بهترین کشف است.

اگر انسان دست به کاری زد و دید استعدادش را ندارد، کار دیگری را انتخاب می کند و بعد، کار دیگر تا بالاخره کار مورد علاقه و موافق با استعدادش را پیدا می کند. آن وقت است که شاهکارها به وجود می آورد که شاهکار، ساخته عشق است، نه پول و درآمد. با پول می شود کار ایجاد کرد، ولی با پول نمی توان شاهکار ایجاد کرد. در مجموع، کار؛ سازنده خیال، سازنده عقل و فکر و قلب آدمی و به طور کلی، سازنده و تربیت کننده انسان است.

 

 نظر دهید »

یامحمد(ص)، دردی درون قلبم هست تسکینش ده

28 دی 1393 توسط بندرجا

خورشید در آن ظلمت کده دهر از بالای همه بت های پوشالی نمایان گشت؛ آن روز، روز عجیبی بود، شیطان دیگر یارای مقاومت نداشت چون خورشید نمایان شده بود، آن روز طاق کسری ها شکست؛ شعله های آتش دژخیمان توان شعله ور شدن نداشت؛ بله آن روز« رسول  رب العالمین» جهان را جانی دگر داد. زندگی دوباره از سر گرفت هر انسانی دوباره متولد شد.

واما امروز چند قرن می گذرد وکجایند تا آن نور را با چشمان سر ببینند چرا که یارای آن ندارند با چشم دل ببینند که محمد(ص) « اسوه حسنه» است ودر اقصی نقاط جهان  فوج فوج بسان آیه« اذا جاء نصرالله والفتح  ورایت الذین فی دین الله افواجا..» همه جهانیان فوج فوج به دین اسلام گرایش می یابند.

وامروز دیگر امانی برای طاغوتین نمانده وتنها یک راه وآن« ورود در کشتی نجات اهل بیت»…

یا محمد(ص): دردی درون قلبم هست، تسکینش ده که یارای مقاومت در برابر حرمت شکنی به خاندان نبوت ندارم. یا محمد(ص) از خداوند خواستار شرح صدرم. دعایمان کن تا در این را « اللهم اجعل محیای محیا محمد وآل محمد ومماتی ممات محمد وآل محمد» روزیمان باشد.

 1 نظر

بیداری وجدان های خاموش

27 دی 1393 توسط بندرجا

 

فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ ( 159/آل عمران)

همه در مسجد منتظر بودند؛ ولی خیلی از آن وقت گذشته بود و…

شخصي در كوچه جلوي پيغمبر را مي گيرد و  مدعي مي شود كه من از تو طلبكارم، طلب مرا الان بايد بدهي. پيغمبر (ص) مي فرماید: تو از من طلبكار نيستي و الان پول همراهم نيست اجازه بده بروم. آن شخص مدعی مي گويد يك قدم نمي گذارم آن طرف بروي همين جا بايد پول من را بدهي و دين مرا بپردازي.  هر چه پيغمبر با او نرمش نشان مي دهد او بيشتر خشونت مي ورزد تا آنجا كه با پيغمبر گلاويز مي شود و رداي پيغمبر را لوله مي كند، دور گردن ايشان مي پيچد و مي كشد اثر قرمزش در گردن پيغمبر ظاهر مي شود. مسلمين مي آيند كه چرا پيغمبر برای نمازدير كرده است در حالی که  مشاهده می کنند يك يهودي چنين ادعايي دارد. مي خواهند خشونت كنند پيغمبر مي فرماید كاري نداشته باشيد؛ من خودم مي دانم با رفيقم چگونه رفتاركنم.آنقدر نرمش نشان مي دهد كه يهودي همان جا مي گويد : «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انك محمد رسول الله».

 اين تحمل يك فرد عادي نيست، پيغمبرانه است.

خداوند در( سوره شرح) به پیامبر فرمود« الم نشرح لک صدرک…» آیا به تو شرح صدر ندادم… . در صو رتی که حضرت موسی از خداوند خواست به او شرح صدر عنایت کند…

آیا این شرح صدر را انسان های عادی هم می توانند داشته باشند؟

« قرآن کریم  وخلق وخوی پیامبر(ص) » از مهمترین عواملی هستندکه باعث نفوذ و توسعه اسلام شدند. شخصيت رسول اكرم (ص)، خلق و خوي ایشان،  سيره ، طرز رفتار ، نوع رهبري و مديريت رسول اكرم(ص)، عامل نفوذ و توسعه اسلام است و حتي بعد از وفات پيغمبر اكرم(ص) هم تاريخ زندگي يعني سيره او كه بعد در تاريخ نقل شده است- عامل بزرگي بوده است. آيه اي كه در ابتداي سخن تلاوت كردم مي فرمايد : ‘ فيما رحمه من الله لنت لهم ‘ خدا به پيغمبرش خطاب مي كند : اي پيامبر گرامي ! به موجب رحمت الهي به تو ، در پرتو لطف خدا ، تو نسبت به مسلمين اخلاق لين و نرم و بسيار ملايمي داري، نرمش داري، ملايم هستي و روحيه تو روحيه اي است كه با مسلمين هميشه در حال ملايمت و حلم و بردباري و حسن خلق و حسن رفتار و تحمل و عفو و امثال اينها هستي.

‘و لو كنت فظا غيظ القلب لا نفضوا من حولك’ اگر اين خلق و خوي تو نبود اگر به جاي اين اخلاق نرم و ملايم اخلاق خشن و درشتي داشتي، مسلمانان از دور تو پراكنده مي شدند، يعني اين اخلاق تو خود يك عاملي براي جذب مسلمين است. اين خودش نشان مي دهد كه رهبر ، مدير و کسی که مردم را به اسلام دعوت كند و مي خواند يكي از شرائطش اين است كه در اخلاق شخصي و فردي نرم و ملايم باشد. نرمش در مسائل شخصي و صلابت در مسائل اصولي. یعنی اینکه در آنجا پيغمبر صد در صد صلابت داشت يعني انعطاف ناپذير بود.

چند وقتی است که دشمنان ومعاندین،  با افکار شیطانی خویش به مقدسات و به طور کلی به یکی از اصول دین(اصل نبوت) پیامبر رحمت؛ با بی حرمتی توهین می کنند؛ این حرمت شکنی ها به سبب اینکه این افراد، جاهلی مقصر هستند نه قاصر، چون پیام اسلام به آنها رسیده ولی مانند دوران صدر اسلام انگشت درگوش خویش قرار داده تا ندای اسلام را نشنوند. درحقیقت آنها به مثابه آیه 17و18 سوره زمر، که خداوند متعال می فرماید: «فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هداهم الله واولئک هم اولوا الالباب». صاحبان عقل کسانی هستند که کلام را خوب می شنوند با دقت سخنان را غربال می کنند وبه کار می برند… ولی دشمنان اسلام، سخنان را می شنوند اما به کار نمی برند واین حقیقتی است در همه زمان ها.

تاریخ تکرار می شود… افرادی برای براندازی اسلام ناب محمدی(ص)، هر از چندگاهی برای منحرف کردن اذهان، تحرکاتی شیطانی در قالب متن- کاریکاتور و… انجام می دهند؛ ولی دست خدا وند بالای همه قدرت هاست؛ فطرت و وجدان بشری تنفر خویش را در خصوص حرمت شکنی نسبت به پیامبر رحمت(ص)، با اعلان برائت از آنان در عرصه ظهور  به جهانیان می رساند. البته وظیفه ما طلاب وروحانیت نسبت به بیدار کردن فطرت بشریت خیلی  سنگین است واز اهم واجبات دینی این است که با قلم وارائه کار هنری  در راستای معرفت افزائی  نسبت به سیره نبوی(ص) وائمه اطهار(علیهما السلام) تلاش کنیم تا باعث بیداری وجدان های خاموش شود.

فیروزه بندرجا

 نظر دهید »

قطره اي پنهان

27 دی 1393 توسط بندرجا

 

… هر چه مي رفت به آبادي نمي رسيد فقط طوفاني  از گرد و خاك همسفرش بود و بس … آفتاب هنوزبالا نيامده بود با خودش گفت: “خودم را به يك آبادي برسانم” موج هاي پي در پي زمين به سوي آفتاب، راهش را سخت تر كرده بود. آفتاب در حال بالا آمدن بود. نگاهي به سوي آسمان كرد وآهي كشيد. گرمي خورشيد وقطره هاي آبي زلال، صورتش را نوازش مي داد با خودش زمزمه مي كرد… به يادش آمد كه امروز اول شعبان است. پس ذكر صلوات خيلي دراين ماه ثواب دارد. ناگهان صداي ناله مهيبي را شنيد. به دنبال صدا اين طرف وآن طرف گرديد. صداي ناله بيشتر وبيشتر شد ناگهان شخصي راديد كه از جنس آتش است ولي درآفتاب سوزان مي سوزد اين صحنه برايش خيلي عجيب بود.

 تو…تو… تو كيس… كيستي؛ خودش را معرفي كرد… - من را نمي شناسي هر روز همدم شما هستم واي بر تو واي برتو كه همدمت را نمي شناسي در حالي كه من تو را خوب مي شناسم.  اي دوست ياريم كن مي سوزم …- مرد او را نشناخت وبا سادگي گفت: چه كمكي از من ساخته است در حالي كه تو را اينچنين سوزان مي بينم. - گفت: جمعه چهارم شعبان كسي به دنيا مي آيد كه بساط ونقشه هاي طراحي شده من را كه سال ها با يارانم تلاش كرده ام را نقش بر آب مي كند تو برو  اي كسي كه من در تنهايي ها همدمت هستم واز اين ولادت جلوگيري كن برو با اين نشاني بندرعباس خيابان شهيد بهشتي خيابان الشهداء پلاك21منزل غلام قنبري.

مرد مي رفت و توفكر اين صحنه وبگو مگوها والتماس آن مرد آتشي بود.

ذكر صلوات را زمزمه مي كرد كه ناگهان در آن بيابان سوزان نسيم خنكي احساس كرد.

 ديگرگرمي هوا را احساس نمي كرد. يه دفعه صدايي روحبخشي شنيد وبرعكس آن ناله دلخراش، آرامشي در درون يافت. به اوگفت: ناله مهيب شيطان را شنيدي كه چگونه مي نالد .. دانسته اي از براي چه بود؟ آري جمعه چهارم شعبان مصادف با ولادت علمدار كربلا، مردي به دنيا مي آيد كه از بدو تولد در دامان مادري فرهيخته پرورش مي يابد ودر مكتب خانه كلام حق(قرآن) گوش وجان را براي رسيدن به خالق هستي مي سپارد…. اين ولادت مبارك عبدالمجيد ناميده مي شود واين بهترين نام براي اوست. دوران كودكي او را مي بينم كه با طاغوتيان زمان( شاه ملعون) به مبارزه بر مي خيزد. او به حق كه خواهان دين اسلام وامام خميني ست.

اوست كه برگ تاريخ را از گلبرگ هاي بهشت رقم مي زند وپيام روحبخش امام خميني  را در آن دوراني كه امثال آن مرد بزرگ خفته بودند به مردم استان مخصوصا محله سه زيارتان مي رساند.

آن مرد بزرگ جان را به محبوب مي سپارد ودر مسجد صاحب الزمان وابوالفضل كه در محل زندگي اوست به فعاليت  هاي اجتماعي وفرهنگي مي پردازد. مادرش در دل آرزويي داشت تا فرزندش با اين ذوق واستعداد سرشاري كه دارد به دانشگاه برود ولي سال سوم دبيرستان كه مي شود علاقه مند به تحصيل در مكتب امام صادق (ع) مي شود در حالي كه چند صباحي بود كه به حوزه علميه بندرعباس رفت وآمد داشت. به مادرش فرمي داد تا امضاء كند. مادر نگاهي به فرم مي كند وعهدنامه مالك اشتري را با قلم خود امضاء مي كند ودست به دعا بلند مي كند: امام زمان(ع) فرزندم  رادر اين راه به تو مي سپارم هدايتش كن…

 اوست كه منتظر فرصتي ست تا زكات علم خود را كه از مكتب امام زمان
(عجل الله فرجه) آموخته بود به مردم بياموزد. وبا برگزاري كلاس هاي قرآن واحكام و ايراد سخنراني هايي در مسجد صاحب الزمان محله الشهداء ومسجد ابوالفضل چهره تاريك دوران پهلوي را به نفرت دروني مردم مبدل مي كند.

آن عزيز اسلام براي ادامه تحصيل به مشهد ودر آخر سه سال به شهر مقدس قم هجرت مي كند. ودر آن تكه اي از بهشت هر سحرگاه جان خود را با عطر دل انگيز فاطمه معصومه شستشو مي دهد. با انجام برنامه هاي فرهنگي ودوستانه به طلبه هاي جوان بر معنويت خود مي افزايد. شب جمعه اي او را مي بينيم كه از نيروگاه( مكاني كه در آن جا مي زيست) تا مسجد جمكران با پاي پياده با دوستان انقلابي خود مي پيمود ونماز شب را با زمزم ولايت مي خواند. وبا امام زمان(ع) تجديد بيعت مي كرد. عبد المجيد نامي ست در تاريخ حج ابراهيمي كه زيارت حق(شهادت) را با ناله هاي شبانه اش از فاطمه معصومه(س) وحجت حق امام زمان(ع) امضاء مي كند.

سه سال در آن تكه از بهشت مي ماند ولي روانش در جاي ديگري سير مي كند وقتي پيام امام راحل را مي شنود با گوش وجان مي پذيرد ولبيك گويان رهسپار ميدان نبرد با دشمن بعثي مي شود. 12ماه از بندرعباس و20 ماه ازقم عازم آن ديار مي شود. او به ياد دارد كه مجنونيان در جزيره مجنون وعباسيان در دشت عباس، شلمچه وفاو مهران خرمشهر بهانه اي براي پاسداري از مرز ولايت است وگرنه جان در آن ميدان كربلايي ديگر است. او رزمنده اي توانا وسخت كوش كه از خصوصيات اخلاق اش همين بس كه از جبهه حقوقي دريافت نمي كرد مهربان ومتواضع، خوش رفتار ومتين ودر عين حال شوخ طبع وارتباط اجتماعي خوبي داشت وبه همسايگان ونيازمندان كمك مي كرد. آن ياور حق در آن ميدان كوي وبرزن تاريخ با سمت تخريبچي در آن صحرا به فعاليت مشغول بود كه در همين راه كه براي بازگشايي معبري مين ها را خنثي مي كرد به ديار حق پيوست كه روز ولادت او مصادف با ولادت علمدار كربلا وبا رمز يا ابوالفضل ومانند آن پرچمدار كربلا در سرزمين مهران با دستان بريده وجسمي تكه تكه وزخمي به اوج عرشيان ملحق مي شود.

داستاني بر اساس زندگانی سردارشهيدعبد المجيد قنبري، شهدای استان هرمزگان

 

 نظر دهید »
مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

خورشید عالم تاب

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • توحیدی
  • معرفتی

Random photo

انسان کامل در اندیشه مطهری

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس