انسان وقاضی خودش
انسان موجودی مرکب
گفتیم انسان یک شخصیت مرکب است و این یک حقیقت است و این مطلب ادیان وفلسفه ها تأیید کرده اند علما و روان شناسان هم تأیید کرده اند. یک آیه قرآن و یک حدیث در همین رابطه: شما در قرآن درباره خلقت انسان آیه ای ست: سوره حجر، آیه29 به فرشتگان می گوید وقتی که خلقت این موجود را تکمیل کردم و از روح خود چیزی در او دمیدم بر اوسجده بردی می گوید این موجود یک موجود خاکی است، من او را از خاک می آفریدم یک موجود طبیعی و مادی است. ولی همین موجود آفریده شده از آب و خاک همین موجودی که دارای جسم وجسدی است مانند حیوان ها، دیگر نفخت فیه من روحی از روح خودم، چیزی در او می دهم. لازم نیست معنای روح را بدانیم همین را بدانیم که در این موجود خاکی یک چیز غیر خاکی هم هست.
حدیثی در این رابطه: پیامبر فرمود: خداوند و فرشتگان را آفرید و در سرشت آنها تنها عقل نماد، حیوانات را آفرید و سرشت آنها تنها شهوت نهاد وانسان را آفرید و هم عقل و هم شهوت آفرید. این مطلب برای شناختن بعد انسانی و روحی انسان است.
بردگی روح، نسبت به انسان های دیگر
بدون شک ما در زندگی خودمان، احتیاج به خوراک و هر چه بهتر احتیاج وعالی تر به مسکن هر چه مجلل تر باچه احتیاج به ازوداج و احتیاج به تجملات زیاد زندگی به پول مادیات، اما در یک جا ما سر دو راهی قرار می گیریم احساس میکنیم که یا باید شرافت و عزت و یادت خودمان را حفظ کنیم ولی فقر بسازیم نان بخوریم ولی نان خشک لباس کهنه، خانه تنگ و کلاً در مضیقه باشیم یا اینکه از عترت وآنهایی خودمان صرف نظر کنیم تن به ذلت و نوکری دیگران بدهیم ولی به قیمت اینکه مادیات زندگی امان خیلی زیاد شود.اگر دلت می خواهد زندگی کنی، مثل بندگان و بردگان زحمت بکش، کار کن، رنج بکش چشم از مال فرزندان آدم ببند، برخی وقتی به او پیشنهاد کار کارگری می شود دون شخصیت خود می دانند.امام علی می فرماید: نیازمند هرکسی شدی، تو برده او هستی بی نیاز باشد از هر که دلت می خواهد توامیر او هستی، بس نیازمندی به افراد دیگر نوی رقیت و بردگی ا ست. اما برگی روح است. غرر الحکم چاپ تهران ج2، ص584.
بردگی مال و ثروت
یک نوع بردگی است که مربوط به مال و ثروت است تمام علماء اخلاق انسان را از بردگی مال و ثروت برحذر داشته اند. امام علی علیه السلام فرمود: دنیا برای بشر، گذشتگاه است نه قرارگاه. مردم در دنیا دو صنف می شوند: مردم که در این بازار دنیا می آیند دو دسته اند، بعضی می ایند خودشان را می فروشند برده می کنند و می روند انسان بیشتر به مال دنیا یا برده است با آزاد است. اصلاً بندگی مال دنیا یعنی چه؟ مگر مال دنیا قدرت دارد که انسان را بنده خودش بکند مال دنیا یعنی چه؟ یعنی شهوت یعنی چه؟ طلا، نقره خانه، ملک، زمین و مگر این ها قدرت دارند که برده گیری کنند؟
بین انسان زنده ام اما طلا وپول جماد و مرده است. موجود زنده قدرت دارد حرکت دارد یک مرده وجماد مگر قدرت دار که یک زنده را برده خود کند؟ به پس حقیقت مطلب چیست؟ حقیقت آن است که آنجا هم که انسان فکر میکند بنده وبرده دنیاست، بنده مال و ثروت است بنده حرص است یعنی خودش را برده گرفته است والا پول که نمی تواند انسان را برده کند ماشین و زمین نمی تواند انسان قوه ای در درونش است به نام حرص قوه ای به نام طمع، شهوت و خشم که اینهاحرص و طمع انسان را برده کرده است این هوای نفس است که او را برده کرده است. البته مال دنیا در حد ذات خودش مذمتی ندارد. انسان دو مقام دارد یا دو درجه. درجه ذاتی و درجه عالی پیغمبران آمدند که آزادی معنوی انسان را حفظ کنند یعنی نگذارید شرافت انسان، انسانیت انسان، عقل و وجدان انسان، اسیر شهوت یا خشم یا منفعت طلبی انسان بود این معنی آزادی معنوی است هر وقت دیدید بر خشم خودتان مسلط هستید نه خشم شما بر شما مسلط است شما آزادید و همچنان شهوت هروقت دیدید یک درآمد غیر مشروع در مقابل شما قرار گرفت و نفس شما اشتیاق دارد می گوید این درآمد را بگیره اما ایمان و وجدان شما حکم می کند که این پول نامشروع است و شما بر این میل نفسانی غالب شدید بدانید آزادی معنوی دارید.
اگر انسانی یک فیلم مستهجن یک فرد نامحرم را دیدید دارد می رود از جمال و زیبایی یامقام یا پولداری چیزی کم ندارد و حس شهوت شما، شما را تحریک کند به چشم چرانی و تعقیب کردن دل شما را ببر ولی یک وجدانی بر وجودشما حاکم است که شما را مسح میکند و تا فرمان میدهد بین جه اندامی چه چشمی و چه صحبتهای دلتنگی و آرامش دهنده ای میدهد
من انسانی و من حیوانی
گفتیم انسان موجود مرکب است در انسان واقعاً دو «من» حاکم است یک «من» انسانی و یک «من» حیوانی که مولوی «من» انسانی را در داستان مجنون و شتر قشنگ سروده است جان گشاده سوی بالا بالها تن زده اند زمین چنگالها در انسان دو تمایل وجود دارد: یکی تمایل روح انسان دو تمایل تن انسان اگر می خوانی جان روحت آزاد باشد نمی توانی شکم پرست، پول پرست، شهوت ران باشی.
قضاوت انسان درباره ی خود
دلائل دیگر بر مرکب بودن شخصیت انسان. خداوند این توانایی را به انسان داده که می تواند قاضی خودش باشد. در اجتماع همیشه فانی غیر از کسی که مدعی می کند و کسی که بر علیه او اتمام واردشده که بهش مدعی علیه می گویندست و قاضی بینشان عدالت می کند. هیچ فکر کرده اید که چطور انسان می تواند هم مدعی هم مدعی علیه خودش باشد و هم قاضی درون خودش و حکم صادر کند. انصاف یعنی چه؟ می گویند فلان کس آدم با انصافی است: یعنی آدمی ست که در مسائل مربوط به خود می تواند بی طرفانه قضاوت کند در جایی که مقصر است علیه خودش هم حکم صادر کند یعنی چه؟ این جزءاینکه شخصیت واقعی انسان مرکب باشد، چیز دیگری نیست. چقدر در دنیا انسان های با انصاف وجود دارد.
ملامت وجدان
انسان کار بدی یا گناهی مرتکب می شود بعد خودش را ملامت می کند یعنی چه؟ این عذاب وجدان که شنیده ایم دولتهای استعماری آمریکا و انگلیس افرادی راتربیت می کنند که وجدان دراینها بمیرد درعین حال موقعش که می شود وجدانی که خیال میکنند مرده است باز یک چراغ کوچکی در آن روشن وزنده است خلبان هیروشیما راچنان جنایتی تربیت کردند ولی وقتی که رفت بمب خودش را انداخت و بعد هم نگاه کرد به شهری که درآتش می سوخت ودید مردم بی گناه، پیرمرد، پیرزن، بچه کوچک و… بعد در آمریکا به او جایزه داند واز او استقبال و تجلیل کردند اما جلوی عذاب وجدان او را نتوانستند بگیرند کم کم همان به خاطر عذاب وجدان دیوانه شد.انسان شخصیت مرکبی ست قسمت عالی دارد که انسانی اوست و قسمت دانی که حیوانی اوست. آزادی معنوی یعنی قسمت عالی و انسانی انسان، از قسمت حیوانی و شهوانی او آزاد باشد.