عوامل تربیت در خانواده ها
از جمله سوالاتی که در ذهن برخی از انسان ها تداعی می کند این است که آیا تربیت مخصوص انسان است یا شامل همه موجودات می باشد؟
با نگاهی عمیق در تعریف تربیت از دیدگاه اسلام در می یابیم که تربیت یعنی پرورش استعدادهای جسمانی وروحانی انسان به اضافه ساختن انسان ها است. البته همچنان که هر ملتی اعضای درونی ملتش را با انگیزه های فرهنگی- سیاسی وغیره با تفکرات وسیاستهای ایدئولوژی خود در دل جامعه تزریق می کند. در نتیجه تربیت با یک نظر شامل همه موجودات می شود ولی آن تربیتی که برای کسب کمالات وقرب الهی است فقط مخصوص انسان هاست.
مکتب اسلام, برنامه ای است برای همه شئونات زندگی انسان وبرای پیشبرد اهداف عالیه, عوامل تربیت را در چند سطر مرور می کنیم:
1. تقویت اراده هر مقدار که اراده قوی تر باشد، بر اختیار انسان افزوده می شود و انسان، بیشتر مالک خود و کار خود و سرنوشت خود می گردد. هیچ مکتبی در دنیا پیدا نمی شود که به این اصل اعتقاد نداشته باشد که اراده در انسان باید تقویت شود. مثلاً اگر انسان می خواهد بچه را تربیت کند، باید کاری بکند که اراده در وجودش تقویت شود. راجع به مسئله اراده و به تعبیر دیگر، تسلط بر نفس، دستورهای فراوانی با عنوان تقوا و تزکیه نفس آمده است. امیرالمؤمنین علی علیه السلام تعبیری دارند بسیار عالی، اول درباره خطا و گناه می فرماید: «اَلا وَ اِنَّ الخَطایا خَیلٌ شُمُسٌ، حُمِلَ عَلَیها اَهلُها؛ مَثل گناهان؛ مَثل اسب های چموش است که اختیار را از کف سوار می گیرند.» سپس درباره تقوا که نقطه مقابل آن است، می فرماید: «اَلا وَ اِنَّ التَّقوی مَطایا ذُلُلٌ؛ همانا مثل تقوا، مَثل مرکب های رام است که اختیار مرکب در دست سوار است، نه اختیار سوار، دست مرکب.» بنابراین، در اینجا سخن از تقویت اراده است و اینکه به سبب تقوا، انسان، صاحب اراده و بر نفس خود مسلط می شود و در نتیجه، به سوی تربیتی درست گام برمی دارد. 2. نیایش و پرستش میل وگرایش در همه انسان ها به سمت معبودی بی انتها نهادینه شده است که انسان ها با هدایت راهنمایان الهی مسیر درست را می پیمایند. یکی از اموری که از استعدادهای خاص انسانی شمرده می شود، مسئله نیایش و پرستش است. عده زیادی از محققان و روان شناسان، نیایش و پرستش را به عنوان یک حس اصیل در انسان پذیرفته اند. این حس که یک حس انسانی است، برای تربیت انسان باید تقویت شود. یک انسان کامل یا نیمه کامل، این قسمت از وجودش نمی تواند تعطیل باشد، همان گونه که هیچ قسمت دیگر از قسمت های اصیل وجود او نمی شود تعطیل باشد. هر قسمتی از قسمت های وجود انسان، چه حیوانی اش (یعنی مشترکات انسان و حیوان) و چه انسانی محض، اگر تعطیل شود، او یک انسان ناقص است. در باب عبادت و نیایش، اگر انسان به تربیت خودش و فرزندانش، علاقه مند به تربیت اسلامی است و یا می خواهد افرادی را تربیت بکند، واقعاً باید به مسئله نیایش، دعا و عبادت اهمیت بدهد و اصلاً عبادت، قطع نظر از اینکه پرورش یک حس اصیل است، تأثیر زیادی بر دیگر نواحی وجود انسان دارد. این است که بزرگان همیشه توصیه می کنند: «هر مقدار هم که کار زیاد داری، یک ساعت را برای خودت بگذار.» ممکن است شما بگویید، من هیچ ساعتم برای خودم نیست، تمام وقت هایم برای خدمت به مردم است. نه، در عین حال، انسان، بی نیاز ازاینکه یک ساعت را برای خودش بگذارد نیست. حال، یک ساعت که می گویند حداقل است، یک ساعت یا بیشتر در شبانه روز را انسان واقعاً برای خودش بگذارد تا در آن لحظه ها به درون خودش و به خدای خودش بازگردد و در آن حال، فقط او باشد و خدای خودش و راز و نیازکردن و مناجات با خدای خودش و استغفار کردن. 3. مراقبه و محاسبه [مراقبه] یعنی با خود، معامله یک شریکی را بکن که به او اطمینان نداری و همیشه باید مواظبش باشی. مثل یک بازرسی که در اداره است. یعنی خودت را به منزله یک اداره تلقی کن و خودت را به منزله بازرس این اداره که تمام جزئیات را باید بازرسی و مراقبت کنی. مراقبه، چیزی است که همیشه باید همراه انسان باشد. مرحوم آقای بروجردی، چند روز قبل از فوتشان، بعضی ها که خدمت ایشان بودند، گفتند: خیلی ایشان را ناراحت دیدیم و ایشان گفتند که خلاصه عمر ما گذشت و ما رفتیم و نتوانستیم خیری برای خودمان پیش بفرستیم و عملی انجام دهیم. یکی از آنهایی که نشسته بود، طبق عادتی که بعضی ها در مقابل صاحبان قدرت دارند و شروع می کنند به تملق و چاپلوسی، خیال کرد که اینجا هم جای تملق و چاپلوسی است، گفت: آقا شما دیگر چرا، ما بیچاره ها باید این حرف ها را بزنیم، شما الحمدللّه این همه آثار خیر از خودتان به جا گذاشتید… . آقای بروجردی در جواب گفت: چه می گویی؟ «خَلِّصِ العَمَلَ فَاِنَّ النّاقِدَ بَصیرٌ بَصیرٌ؛ عمل را باید خالص انجام داد، چراکه نقّادِ آگاهِ آگاه، اعمال را بررسی خواهد کرد».//// یک دستور دیگری هست که نام آن را محاسبه می گذارند، چنان که علی علیه السلام می فرماید: «حاسِبُوا اَنفُسَکُم قَبلَ اَن تُحاسَبُوا وَ زِنُوها قَبلَ اَن تُوزَنُوا؛ پیش از آنکه از شما ـ در قیامت ـ حساب بکشند، از خودتان حساب بکشید و خودتان را اینجا وزن کنید، قبل از آنکه شما را وزن کنند». همچنین در روایت دیگر آمده است: «لَیسَ مِنّا مَن لَم یُحاسِبْ نَفسَهُ؛ هر کس که هر شبانه روز یک بار به حساب خودش رسیدگی نکند، از ما نیست.» یکی از افتخارهای دنیای اسلام در اخلاق، این است که به الهام از همین دستورها، کتاب هایی در زمینه «محاسبة النفس» نوشته شده است، مانند محاسبة النفس از سیدبن طاووس و محاسبة النفس از کفعمی. 4. تفکر یکی از عوامل اصلاح و تربیت نفس در تعلیمات اسلامی، عادت کردن به تفکر است. تفکر باید برای انسان عادت بشود. ما سه نوع عبادت داریم: عبادت بدنی، مثل نماز خواندن و روزه گرفتن؛ عبادت مالی مثل زکات و خمس دادن و به طور کلی انفاق ها و عبادت فکری که نامش، تفکر است و تفکر، برترین نوع عبادت هاست. اینکه می گویند: «یک ساعت تفکر، بهتر از عبادت یک سال یا هفت سال یا هفتاد سال است»، معلوم می شود که ارزش تفکر، از آن عبادت های دیگر خیلی بیشتر است. درباره ابوذر نیز روایت است که: «کانَ اَکثَرُ عِبادَةِ اَبی ذَرٍّ التَّفَکر؛ بیشترین عبادت ابوذر، فکر کردن بود.» فکر کردن، به انسان، روشنایی می دهد و عبادت بی تفکر، ممکن است به صورت یک کار لغو و بیهوده درآید، ولی اینکه انسان در چه چیزی تفکر کند، ما تفکر را محدود نمی کنیم. انسان می تواند از جمله در عالم خلقت تفکر کند. اگر انسان در کار عالم و در نظام های عالم و در دقایق مخلوقات، تأمل و دقت کند و هدفش از این تأمل و دقت و کشف رازهای عالم، این باشد که به حقیقت، بیشتر راه یابد و خدا را بیشتر بشناسد، این امر، هم علم است و هم عبادت. قسم دیگر تفکر که در خود قرآن مجید به آنها توجه شده است، تفکر در تاریخ است و تفکر در سرنوشت و سرگذشت اقوام و ملل گذشته. خداوند در قرآن کریم می فرماید: «فَاقصُصِ القَصَصَ لَعَلَّهُم یَتَفَکَّرُونَ؛ قصه ها[ی گذشتگان] را نقل کن، باشد که تفکر کنند.» این هم، نوعی تفکر است که باز از نظر اسلام، عبادت است. تفکر انسان درباره خود، نوع دیگر تفکر است؛ یعنی انسان درباره کارهای خودش تفکر کند، درباره اینکه چه گونه تصمیم بگیرد و چه گونه کار بکند و اینکه حالت یک خس و خاشاک را پیدا نکند که در سیلی افتاده باشد و هر جا سیل می رود، او هم برود. برای اینکه انسان بر سرنوشت خود و نیز بر جامعه خود مسلط باشد ـ لااقل در این حد که صد در صد تسلیم اوضاع و احوالی که بر او احاطه کرده است، نباشد ـ شرط اساسی آن، تفکر است. و بالاخره عاقبت اندیشی، نوع دیگری از تفکر است و مقصود، این است که انسان قبل از اقدام به هر کاری، عاقبت آن کار را در نظر بگیرد. در این باره نقل است که: شخصی، خدمت رسول اکرم صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: یا رسول اللّه ! به من موعظه ای بفرمایید. آن حضرت، سه بار تکرار کردند که آیا اگر من بگویم، تو به کار می بندی؟ گفت: بله. آن گاه فرمود: «اِذا هَمَمْتَ بِاَمرٍ فَتَدَبَّر عاقِبتَه؛ هرگاه می خواهی کاری را انجام دهی، اول درباره عاقبت آن کار تدبّر کن». 5. هم نشینی با صالحان مجالست با صالحان، آثار نیک فوق العاده دارد؛ همان گونه که مجالست با بدان، آثار سوء فوق العاده دارد و این، یک امری است اجتناب ناپذیر، یعنی انسان هرچه بخواهد به اصطلاح، درِ دل خود را ببندد و وقتی که با کسی معاشرت می کند. خود را نگه دارد که از او اثری نگیرد، باز هم کم و بیش، اثر می پذیرد. در نهج البلاغه تعبیری است به این صورت که: «مُجالِسَةُ اَهلِ الهَوی مَنساةٌ لِلایمانِ؛ هم نشینی با هواپرستان، فراموش خانه ایمان است»؛ یعنی انسان آن جا که برود، اصلاً ایمان را فراموش می کند. البته این معاشرت اخلاقی، غیر از معاشرت معلم است با متعلم و غیر از معاشرت مربی است با زیردست خودش. مقصود، انیس گرفتن است که انسان باید در این امر، دقت داشته باشد. در احادیث ما وارد شده است که گروهی، از عیسی بن مریم سؤال کردند: «یا رُوحَ اللّه ِ مَن نُجالِسُ؟؛ ای روح اللّه ، با چه کسی مجالست کنیم!» جواب داد: «مَن یُذَکِّرُکُمُ اللّه َ رُؤیَتُهُ وَ یَزیدُ فی عِلمِکُم مَنطِقُهُ وَ یُرَغِّبُکُم فِی الْخَیْرِ عَمَلُهُ؛ با کسی معاشرت کنید که دیدن او، شما را به یاد خدا بیندازد و سخنش، بر علم شما بیفزاید و عمل او، شما را به کار خیر ترغیب کند.» مولوی می گوید:
6. ازدواج ازدواج، به سبب آرامش و آسایشی که برای انسان می آورد، می تواند زمینه ساز تربیتی عالی و شایسته برای آدمی باشد. استاد شهید در اسلام، ازدواج یک امر مقدس و یک عبادت تلقی شده است، با اینکه از مقوله لذات و شهوات است. یکی از علل آن این است که ازدواج، اولین قدمی است که انسان از خودپرستی و خوددوستی به سوی غیردوستی برمی دارد. تا قبل از ازدواج، فقط یک «من» وجود داشت و همه چیز برای «من» بود. اولین مرحله ای که این حصار شکسته می شود، ازدواج است که بر اثر آن، یک موجود دیگری هم در کنار این «من» قرار می گیرد و برای او معنی پیدا می کند، و از آن پس، کار می کند، زحمت می کشد، خدمت می کند؛ نه برای «من»، بلکه برای «او». نکته دیگر در این باره آنکه تجربه های خیلی قطعی نشان داده است که افراد پاک مجرد برای اینکه بیشتر به اصلاح نفس خودشان برسند و به این بهانه ازدواج نکرده اند و یک عمر مجاهده نفس کرده اند، اولاً اغلب آنها در آخر عمر پشیمان شده اند و به دیگران گفته اند، شما این کار را نکنید و ثانیاً با اینکه برخی از آنها واقعاً عالم بودند و در فقه و اصول مجتهد بودند، حکیم و فیلسوف و عارف بودند، تا آخر عمر و مثلاً در هشتاد سالگی، باز یک روحیه بچگی و جوانی و یک خامی هایی در اینها وجود داشته است و این نشان می دهد که یک نوع پختگی وجود دارد که جز در پرتو ازدواج و تشکیل خانواده پیدا نمی شود. بنابراین، عامل تشکیل خانواده که خود یک عامل اخلاقی است. عاملی است که جانشین نمی پذیرد. 7. جهاد جهاد، یکی از عوامل مهم در تربیت روبه رشد انسان است. سختی ها و مشکلات نهفته در جهاد، می تواند به سهم خود، برای انسان، سازنده و مفید باشد. در واقع چنین سختی هایی را به واسطه برکت های پنهانی که در آن است، می توان از الطاف خفیه الهی به شمار آورد. به تعبیر مولوی:
یکی از عوامل اصلاح و تربیت، جهاد است و به طور کلی شداید و مشقات، خود از عوامل اصلاح و تربیت است. جهاد، یک عاملی است که جانشین نمی پذیرد؛ یعنی امکان ندارد که یک مؤمن مسلمان جهاد رفته و یک مؤمن مسلمان جهاد ندیده، از نظر روحیه یک جور باشند. حدیثی از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در این زمینه هست که واقعاً اعجاز است. ایشان می فرماید: «مَن لَم یَغزُ وَ لَم یُحَدِّثْ نَفسَهُ بِغَزْوٍ ماتَ عَلی شُعبَةٍ مِنَ النِّفاقِ؛ مسلمانی که جهاد نکرده باشد یا لااقل در دلش اندیشه و آرزوی جهاد را نداشته باشد، اگر بمیرد، در شعبه ای از نفاق مرده است.» این شعبه ای از نفاق را جز مواجه شدن با دشمن، چیز دیگری از جان انسان بیرون نمی برد. درست، مثل شنا است که اگر انسان تمام کتاب هایی را که در باب شناوری نوشته شده است، بخواند، شناور نمی شود، بلکه باید مدتی شنا کند و به خطرات آن تن دردهد تا شنا بیاموزد. شجاعت را نیز جز با مواجه شدن با خطراتی که برای جان آدم هست و جز با مواجه شدن با دشمن، نمی توان کسب کرد. 8 . کار کار، از نظر سازندگی فرد، یک امر لازمی است. انسان یک موجود چند کانونی است. انسان جسم دارد، قوه خیال دارد، عقل و قلب دارد. کار، هم برای جسم انسان ضروری است و هم برای خیال، عقل و قلب او. اما اینکه کار برای جسم انسان ضروری است، کمتر احتیاج به توضیح دارد؛ زیرا یک امر محسوس است. بدن انسان اگر کار نکند، مریض می شود؛ یعنی کار یکی از عوامل حفظ سلامتی انسان است. اما کار، برای تربیت قوه خیال انسان، امری لازم است؛ چراکه اگر قوه خیال آزاد باشد، منشأ فساد اخلاق می شود. امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید: «النَّفسُ اِن لَم تَشغَلْهُ شَغَلَکَ؛ اگر نفس را به کاری مشغول نکنی، او تو را به خودش مشغول می کند». همین خیالات است که انسان را به هزاران نوع گناه می کشاند. اما وقتی انسان یک کار و شغلی دارد، آن کار و شغل، او را به سوی خود می کشد و جذب می کند و به او مجالی برای فکر و خیال باطل نمی دهد. همچنین کار روی احساس انسان اثر می گذارد که در اصطلاح قرآن، از آن به «دل» تعبیر می شود؛ یعنی کار از جمله آثارش این است که به قلب انسان خضوع و خشوع می دهد و جلوی قساوت قلب را می گیرد. بی کاری، قساوت قلب می آورد و حداقل فایده کار برای قلب این است که از قساوت قلب جلوگیری می کند. از خواص دیگر کار، آزمودن خود است. به این بیان که یکی از چیزهایی که انسان قبل از هرچیز باید بیازماید، خودش است. انسان قبل از آزمایش خود، نمی داند چه استعدادهایی دارد. با آزمایش، استعدادهای خود را کشف می کند. تا انسان دست به کاری نزده، نمی تواند بفهمد که استعداد این کار را دارد یا ندارد. انسان، با کار، خود را کشف می کند و خود را کشف کردن، بهترین کشف است. اگر انسان دست به کاری زد و دید استعدادش را ندارد، کار دیگری را انتخاب می کند و بعد، کار دیگر تا بالاخره کار مورد علاقه و موافق با استعدادش را پیدا می کند. آن وقت است که شاهکارها به وجود می آورد که شاهکار، ساخته عشق است، نه پول و درآمد. با پول می شود کار ایجاد کرد، ولی با پول نمی توان شاهکار ایجاد کرد. در مجموع، کار؛ سازنده خیال، سازنده عقل و فکر و قلب آدمی و به طور کلی، سازنده و تربیت کننده انسان است. |
از جمله سوالاتی که در ذهن برخی از انسان ها تداعی می کند این است که آیا تربیت مخصوص انسان است یا شامل همه موجودات می باشد؟
با نگاهی عمیق در تعریف تربیت از دیدگاه اسلام در می یابیم که تربیت یعنی پرورش استعدادهای جسمانی وروحانی انسان به اضافه ساختن انسان ها است. البته همچنان که هر ملتی اعضای درونی ملتش را با انگیزه های فرهنگی- سیاسی وغیره با تفکرات وسیاستهای ایدئولوژی خود در دل جامعه تزریق می کند. در نتیجه تربیت با یک نظر شامل همه موجودات می شود ولی آن تربیتی که برای کسب کمالات وقرب الهی است فقط مخصوص انسان هاست.
مکتب اسلام, برنامه ای است برای همه شئونات زندگی انسان وبرای پیشبرد اهداف عالیه, عوامل تربیت را در چند سطر مرور می کنیم:
1. تقویت اراده هر مقدار که اراده قوی تر باشد، بر اختیار انسان افزوده می شود و انسان، بیشتر مالک خود و کار خود و سرنوشت خود می گردد. هیچ مکتبی در دنیا پیدا نمی شود که به این اصل اعتقاد نداشته باشد که اراده در انسان باید تقویت شود. مثلاً اگر انسان می خواهد بچه را تربیت کند، باید کاری بکند که اراده در وجودش تقویت شود. راجع به مسئله اراده و به تعبیر دیگر، تسلط بر نفس، دستورهای فراوانی با عنوان تقوا و تزکیه نفس آمده است. امیرالمؤمنین علی علیه السلام تعبیری دارند بسیار عالی، اول درباره خطا و گناه می فرماید: «اَلا وَ اِنَّ الخَطایا خَیلٌ شُمُسٌ، حُمِلَ عَلَیها اَهلُها؛ مَثل گناهان؛ مَثل اسب های چموش است که اختیار را از کف سوار می گیرند.» سپس درباره تقوا که نقطه مقابل آن است، می فرماید: «اَلا وَ اِنَّ التَّقوی مَطایا ذُلُلٌ؛ همانا مثل تقوا، مَثل مرکب های رام است که اختیار مرکب در دست سوار است، نه اختیار سوار، دست مرکب.» بنابراین، در اینجا سخن از تقویت اراده است و اینکه به سبب تقوا، انسان، صاحب اراده و بر نفس خود مسلط می شود و در نتیجه، به سوی تربیتی درست گام برمی دارد. 2. نیایش و پرستش میل وگرایش در همه انسان ها به سمت معبودی بی انتها نهادینه شده است که انسان ها با هدایت راهنمایان الهی مسیر درست را می پیمایند. یکی از اموری که از استعدادهای خاص انسانی شمرده می شود، مسئله نیایش و پرستش است. عده زیادی از محققان و روان شناسان، نیایش و پرستش را به عنوان یک حس اصیل در انسان پذیرفته اند. این حس که یک حس انسانی است، برای تربیت انسان باید تقویت شود. یک انسان کامل یا نیمه کامل، این قسمت از وجودش نمی تواند تعطیل باشد، همان گونه که هیچ قسمت دیگر از قسمت های اصیل وجود او نمی شود تعطیل باشد. هر قسمتی از قسمت های وجود انسان، چه حیوانی اش (یعنی مشترکات انسان و حیوان) و چه انسانی محض، اگر تعطیل شود، او یک انسان ناقص است. در باب عبادت و نیایش، اگر انسان به تربیت خودش و فرزندانش، علاقه مند به تربیت اسلامی است و یا می خواهد افرادی را تربیت بکند، واقعاً باید به مسئله نیایش، دعا و عبادت اهمیت بدهد و اصلاً عبادت، قطع نظر از اینکه پرورش یک حس اصیل است، تأثیر زیادی بر دیگر نواحی وجود انسان دارد. این است که بزرگان همیشه توصیه می کنند: «هر مقدار هم که کار زیاد داری، یک ساعت را برای خودت بگذار.» ممکن است شما بگویید، من هیچ ساعتم برای خودم نیست، تمام وقت هایم برای خدمت به مردم است. نه، در عین حال، انسان، بی نیاز ازاینکه یک ساعت را برای خودش بگذارد نیست. حال، یک ساعت که می گویند حداقل است، یک ساعت یا بیشتر در شبانه روز را انسان واقعاً برای خودش بگذارد تا در آن لحظه ها به درون خودش و به خدای خودش بازگردد و در آن حال، فقط او باشد و خدای خودش و راز و نیازکردن و مناجات با خدای خودش و استغفار کردن. 3. مراقبه و محاسبه [مراقبه] یعنی با خود، معامله یک شریکی را بکن که به او اطمینان نداری و همیشه باید مواظبش باشی. مثل یک بازرسی که در اداره است. یعنی خودت را به منزله یک اداره تلقی کن و خودت را به منزله بازرس این اداره که تمام جزئیات را باید بازرسی و مراقبت کنی. مراقبه، چیزی است که همیشه باید همراه انسان باشد. مرحوم آقای بروجردی، چند روز قبل از فوتشان، بعضی ها که خدمت ایشان بودند، گفتند: خیلی ایشان را ناراحت دیدیم و ایشان گفتند که خلاصه عمر ما گذشت و ما رفتیم و نتوانستیم خیری برای خودمان پیش بفرستیم و عملی انجام دهیم. یکی از آنهایی که نشسته بود، طبق عادتی که بعضی ها در مقابل صاحبان قدرت دارند و شروع می کنند به تملق و چاپلوسی، خیال کرد که اینجا هم جای تملق و چاپلوسی است، گفت: آقا شما دیگر چرا، ما بیچاره ها باید این حرف ها را بزنیم، شما الحمدللّه این همه آثار خیر از خودتان به جا گذاشتید… . آقای بروجردی در جواب گفت: چه می گویی؟ «خَلِّصِ العَمَلَ فَاِنَّ النّاقِدَ بَصیرٌ بَصیرٌ؛ عمل را باید خالص انجام داد، چراکه نقّادِ آگاهِ آگاه، اعمال را بررسی خواهد کرد».//// یک دستور دیگری هست که نام آن را محاسبه می گذارند، چنان که علی علیه السلام می فرماید: «حاسِبُوا اَنفُسَکُم قَبلَ اَن تُحاسَبُوا وَ زِنُوها قَبلَ اَن تُوزَنُوا؛ پیش از آنکه از شما ـ در قیامت ـ حساب بکشند، از خودتان حساب بکشید و خودتان را اینجا وزن کنید، قبل از آنکه شما را وزن کنند». همچنین در روایت دیگر آمده است: «لَیسَ مِنّا مَن لَم یُحاسِبْ نَفسَهُ؛ هر کس که هر شبانه روز یک بار به حساب خودش رسیدگی نکند، از ما نیست.» یکی از افتخارهای دنیای اسلام در اخلاق، این است که به الهام از همین دستورها، کتاب هایی در زمینه «محاسبة النفس» نوشته شده است، مانند محاسبة النفس از سیدبن طاووس و محاسبة النفس از کفعمی. 4. تفکر یکی از عوامل اصلاح و تربیت نفس در تعلیمات اسلامی، عادت کردن به تفکر است. تفکر باید برای انسان عادت بشود. ما سه نوع عبادت داریم: عبادت بدنی، مثل نماز خواندن و روزه گرفتن؛ عبادت مالی مثل زکات و خمس دادن و به طور کلی انفاق ها و عبادت فکری که نامش، تفکر است و تفکر، برترین نوع عبادت هاست. اینکه می گویند: «یک ساعت تفکر، بهتر از عبادت یک سال یا هفت سال یا هفتاد سال است»، معلوم می شود که ارزش تفکر، از آن عبادت های دیگر خیلی بیشتر است. درباره ابوذر نیز روایت است که: «کانَ اَکثَرُ عِبادَةِ اَبی ذَرٍّ التَّفَکر؛ بیشترین عبادت ابوذر، فکر کردن بود.» فکر کردن، به انسان، روشنایی می دهد و عبادت بی تفکر، ممکن است به صورت یک کار لغو و بیهوده درآید، ولی اینکه انسان در چه چیزی تفکر کند، ما تفکر را محدود نمی کنیم. انسان می تواند از جمله در عالم خلقت تفکر کند. اگر انسان در کار عالم و در نظام های عالم و در دقایق مخلوقات، تأمل و دقت کند و هدفش از این تأمل و دقت و کشف رازهای عالم، این باشد که به حقیقت، بیشتر راه یابد و خدا را بیشتر بشناسد، این امر، هم علم است و هم عبادت. قسم دیگر تفکر که در خود قرآن مجید به آنها توجه شده است، تفکر در تاریخ است و تفکر در سرنوشت و سرگذشت اقوام و ملل گذشته. خداوند در قرآن کریم می فرماید: «فَاقصُصِ القَصَصَ لَعَلَّهُم یَتَفَکَّرُونَ؛ قصه ها[ی گذشتگان] را نقل کن، باشد که تفکر کنند.» این هم، نوعی تفکر است که باز از نظر اسلام، عبادت است. تفکر انسان درباره خود، نوع دیگر تفکر است؛ یعنی انسان درباره کارهای خودش تفکر کند، درباره اینکه چه گونه تصمیم بگیرد و چه گونه کار بکند و اینکه حالت یک خس و خاشاک را پیدا نکند که در سیلی افتاده باشد و هر جا سیل می رود، او هم برود. برای اینکه انسان بر سرنوشت خود و نیز بر جامعه خود مسلط باشد ـ لااقل در این حد که صد در صد تسلیم اوضاع و احوالی که بر او احاطه کرده است، نباشد ـ شرط اساسی آن، تفکر است. و بالاخره عاقبت اندیشی، نوع دیگری از تفکر است و مقصود، این است که انسان قبل از اقدام به هر کاری، عاقبت آن کار را در نظر بگیرد. در این باره نقل است که: شخصی، خدمت رسول اکرم صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: یا رسول اللّه ! به من موعظه ای بفرمایید. آن حضرت، سه بار تکرار کردند که آیا اگر من بگویم، تو به کار می بندی؟ گفت: بله. آن گاه فرمود: «اِذا هَمَمْتَ بِاَمرٍ فَتَدَبَّر عاقِبتَه؛ هرگاه می خواهی کاری را انجام دهی، اول درباره عاقبت آن کار تدبّر کن». 5. هم نشینی با صالحان مجالست با صالحان، آثار نیک فوق العاده دارد؛ همان گونه که مجالست با بدان، آثار سوء فوق العاده دارد و این، یک امری است اجتناب ناپذیر، یعنی انسان هرچه بخواهد به اصطلاح، درِ دل خود را ببندد و وقتی که با کسی معاشرت می کند. خود را نگه دارد که از او اثری نگیرد، باز هم کم و بیش، اثر می پذیرد. در نهج البلاغه تعبیری است به این صورت که: «مُجالِسَةُ اَهلِ الهَوی مَنساةٌ لِلایمانِ؛ هم نشینی با هواپرستان، فراموش خانه ایمان است»؛ یعنی انسان آن جا که برود، اصلاً ایمان را فراموش می کند. البته این معاشرت اخلاقی، غیر از معاشرت معلم است با متعلم و غیر از معاشرت مربی است با زیردست خودش. مقصود، انیس گرفتن است که انسان باید در این امر، دقت داشته باشد. در احادیث ما وارد شده است که گروهی، از عیسی بن مریم سؤال کردند: «یا رُوحَ اللّه ِ مَن نُجالِسُ؟؛ ای روح اللّه ، با چه کسی مجالست کنیم!» جواب داد: «مَن یُذَکِّرُکُمُ اللّه َ رُؤیَتُهُ وَ یَزیدُ فی عِلمِکُم مَنطِقُهُ وَ یُرَغِّبُکُم فِی الْخَیْرِ عَمَلُهُ؛ با کسی معاشرت کنید که دیدن او، شما را به یاد خدا بیندازد و سخنش، بر علم شما بیفزاید و عمل او، شما را به کار خیر ترغیب کند.» مولوی می گوید:
6. ازدواج ازدواج، به سبب آرامش و آسایشی که برای انسان می آورد، می تواند زمینه ساز تربیتی عالی و شایسته برای آدمی باشد. استاد شهید در اسلام، ازدواج یک امر مقدس و یک عبادت تلقی شده است، با اینکه از مقوله لذات و شهوات است. یکی از علل آن این است که ازدواج، اولین قدمی است که انسان از خودپرستی و خوددوستی به سوی غیردوستی برمی دارد. تا قبل از ازدواج، فقط یک «من» وجود داشت و همه چیز برای «من» بود. اولین مرحله ای که این حصار شکسته می شود، ازدواج است که بر اثر آن، یک موجود دیگری هم در کنار این «من» قرار می گیرد و برای او معنی پیدا می کند، و از آن پس، کار می کند، زحمت می کشد، خدمت می کند؛ نه برای «من»، بلکه برای «او». نکته دیگر در این باره آنکه تجربه های خیلی قطعی نشان داده است که افراد پاک مجرد برای اینکه بیشتر به اصلاح نفس خودشان برسند و به این بهانه ازدواج نکرده اند و یک عمر مجاهده نفس کرده اند، اولاً اغلب آنها در آخر عمر پشیمان شده اند و به دیگران گفته اند، شما این کار را نکنید و ثانیاً با اینکه برخی از آنها واقعاً عالم بودند و در فقه و اصول مجتهد بودند، حکیم و فیلسوف و عارف بودند، تا آخر عمر و مثلاً در هشتاد سالگی، باز یک روحیه بچگی و جوانی و یک خامی هایی در اینها وجود داشته است و این نشان می دهد که یک نوع پختگی وجود دارد که جز در پرتو ازدواج و تشکیل خانواده پیدا نمی شود. بنابراین، عامل تشکیل خانواده که خود یک عامل اخلاقی است. عاملی است که جانشین نمی پذیرد. 7. جهاد جهاد، یکی از عوامل مهم در تربیت روبه رشد انسان است. سختی ها و مشکلات نهفته در جهاد، می تواند به سهم خود، برای انسان، سازنده و مفید باشد. در واقع چنین سختی هایی را به واسطه برکت های پنهانی که در آن است، می توان از الطاف خفیه الهی به شمار آورد. به تعبیر مولوی:
یکی از عوامل اصلاح و تربیت، جهاد است و به طور کلی شداید و مشقات، خود از عوامل اصلاح و تربیت است. جهاد، یک عاملی است که جانشین نمی پذیرد؛ یعنی امکان ندارد که یک مؤمن مسلمان جهاد رفته و یک مؤمن مسلمان جهاد ندیده، از نظر روحیه یک جور باشند. حدیثی از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در این زمینه هست که واقعاً اعجاز است. ایشان می فرماید: «مَن لَم یَغزُ وَ لَم یُحَدِّثْ نَفسَهُ بِغَزْوٍ ماتَ عَلی شُعبَةٍ مِنَ النِّفاقِ؛ مسلمانی که جهاد نکرده باشد یا لااقل در دلش اندیشه و آرزوی جهاد را نداشته باشد، اگر بمیرد، در شعبه ای از نفاق مرده است.» این شعبه ای از نفاق را جز مواجه شدن با دشمن، چیز دیگری از جان انسان بیرون نمی برد. درست، مثل شنا است که اگر انسان تمام کتاب هایی را که در باب شناوری نوشته شده است، بخواند، شناور نمی شود، بلکه باید مدتی شنا کند و به خطرات آن تن دردهد تا شنا بیاموزد. شجاعت را نیز جز با مواجه شدن با خطراتی که برای جان آدم هست و جز با مواجه شدن با دشمن، نمی توان کسب کرد. 8 . کار کار، از نظر سازندگی فرد، یک امر لازمی است. انسان یک موجود چند کانونی است. انسان جسم دارد، قوه خیال دارد، عقل و قلب دارد. کار، هم برای جسم انسان ضروری است و هم برای خیال، عقل و قلب او. اما اینکه کار برای جسم انسان ضروری است، کمتر احتیاج به توضیح دارد؛ زیرا یک امر محسوس است. بدن انسان اگر کار نکند، مریض می شود؛ یعنی کار یکی از عوامل حفظ سلامتی انسان است. اما کار، برای تربیت قوه خیال انسان، امری لازم است؛ چراکه اگر قوه خیال آزاد باشد، منشأ فساد اخلاق می شود. امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید: «النَّفسُ اِن لَم تَشغَلْهُ شَغَلَکَ؛ اگر نفس را به کاری مشغول نکنی، او تو را به خودش مشغول می کند». همین خیالات است که انسان را به هزاران نوع گناه می کشاند. اما وقتی انسان یک کار و شغلی دارد، آن کار و شغل، او را به سوی خود می کشد و جذب می کند و به او مجالی برای فکر و خیال باطل نمی دهد. همچنین کار روی احساس انسان اثر می گذارد که در اصطلاح قرآن، از آن به «دل» تعبیر می شود؛ یعنی کار از جمله آثارش این است که به قلب انسان خضوع و خشوع می دهد و جلوی قساوت قلب را می گیرد. بی کاری، قساوت قلب می آورد و حداقل فایده کار برای قلب این است که از قساوت قلب جلوگیری می کند. از خواص دیگر کار، آزمودن خود است. به این بیان که یکی از چیزهایی که انسان قبل از هرچیز باید بیازماید، خودش است. انسان قبل از آزمایش خود، نمی داند چه استعدادهایی دارد. با آزمایش، استعدادهای خود را کشف می کند. تا انسان دست به کاری نزده، نمی تواند بفهمد که استعداد این کار را دارد یا ندارد. انسان، با کار، خود را کشف می کند و خود را کشف کردن، بهترین کشف است. اگر انسان دست به کاری زد و دید استعدادش را ندارد، کار دیگری را انتخاب می کند و بعد، کار دیگر تا بالاخره کار مورد علاقه و موافق با استعدادش را پیدا می کند. آن وقت است که شاهکارها به وجود می آورد که شاهکار، ساخته عشق است، نه پول و درآمد. با پول می شود کار ایجاد کرد، ولی با پول نمی توان شاهکار ایجاد کرد. در مجموع، کار؛ سازنده خیال، سازنده عقل و فکر و قلب آدمی و به طور کلی، سازنده و تربیت کننده انسان است. |