خورشید عالم تاب

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

کمال انسانی، راهی به سوی سعادت

14 اردیبهشت 1396 توسط بندرجا
کمال انسانی، راهی به سوی سعادت

 کمال انسانی در نگاه شهید مطهری 

تعریف کمال‏

کمال، صفت وجودی است که برای هر موجودی متناسب با آن و متناسب با غایت آن، معنا می ‏شود؛ بنابراین، کامل بودن هر چیزی به‏ صورت خاص باید تعریف شود. انسان کامل غیر از حیوان کامل و غیر از فرشته کامل و… است؛ ولی می‏توان این گونه نتیجه گیری کرد که «کمال، فعلیّت یافتن استعدادها و قوّه ‏ها است».

به اقتضای طبیعت و آفرینش هر پدیده‏ای، استعدادها و توانمندی ‏های ‏او معیّن، و فعلیت یافتن آن‏ها تعریف می‏شود، و کمال او عینیّت می‏یابد؛ چرا که هر ماهیتی به حسب اقتضای ذاتی خود، فقط با اوصاف خاصّی‏ سنخیت، و استعداد همان دسته از کمالات را دارد. به تعبیر شیخ رئیس، ابن‌سینا:

هر موجودی، زمینه‏ ها و استعدادهای وصول به فعالیت ‏هایی را دارد که متناسب ‏با آن شی‏ء و سازگار با طبیعت و سرشت و استعدادهای درونی او است. (ابن ‏سینا، الاشارات و التنبیهات‏)

کمال‌جویی و سعادت‏ طلبی، گرایش طبیعی، غریزی و فطری (ذاتی‏) هر موجودی است و همه تلاش‏ها به منظور پاسخگویی به ‏این میل ذاتی و اشباع خواسته فراگیر همه پدیده‏ها است. موجودات‏ نباتی، براساس اقتضای طبیعی، حرکت کمالی خود را دنبال می‏کنند.عامل حرکت به سوی کمال در حیوانات براساس حبّ ذات و نشأت ‏گرفته از الهام غریزی است؛ امّا در انسان، کمال و عینیّت یافتن استعدادها و توانمندی‏های متضاد و متناوب، جز در پرتو انتخاب و گزینش و تلاش مجاهدانه و همراه با زحمت تحقّق نمی‏یابد. (ر.ک: ‏انشقاق (84): 6) برخلاف دیگر موجودات، کمال انسانی ‏اکتسابی است و جز با اراده و خواست توأم با مبارزه با موانع و حرکت ‏عملی برای فعلیت بخشیدن به همه استعدادها و توانمندی‏های ‏فطری‏اش تحصیل نمی‏شود؛ پس بحث از کمال موجودات دیگر آسان‏است؛ امّا بحث از کمال انسان چندان آسان نیست.

شهید مطهری می‏گوید:

انسان تنها موجودی است که خودش از خودش تفکیک‏پذیر است؛ یعنی ما نمی‏توانیم سنگی داشته باشیم که سنگی نداشته باشد یا گربه‏ای داشته باشیم فاقد گربگی؛ سگی داشته باشیم فاقد سگی؛ پلنگی فاقد پلنگی. هر پلنگی در دنیا آن‏ خصلت‏هایی را که پلنگی می‏نامیم دارد به سهم غریزه؛ ولی این انسان است که ‏انسان بودن خودش را ندارد و باید تحصیل بکند و انسان بودن هیچ مربوط به‏ جنبه‏های زیستی و بیولوژیکی نیست. … انسانیت یک امری است وراء زیست‏شناسی. (مطهری، انسان کامل، ص 155 و 156).

کمال خواهی، یک گرایش اصیل و مستقل و البتّه فطری و ذاتی است که همه افراد انسان واجد استعداد و قوّه آن می‏باشند و انسانیت و کمال او به میزان فعلیت ‏بخشیدن این استعداد می‏باشد. انسان در بدو آفرینش از نظر جسمی (مانند دیگر موجودات‏) فعلیت خاص خود را دارد؛ چشم دارد؛ گوش دارد؛ زبان‏دارد…؛ امّا از نظر شخصیتی و انسانیت در بدو تولّد هیچ‏گونه فعلیتی ندارد و تنهااستعداد و توانمندی و دارای ظرفیت‏های عظیمی است که این استعدادها وظرفیت‏ها جز با حرکت ارادی و آگاهانه و همراه با مشقت و جهاد خود انسان‏اشباع نگردیده و به فعلیت نمی‏رسد.

شما سراغ هر موجودی بروید می‏بینید، خودش برای خودش به عنوان یک صفت ‏انفکاک‏پذیر نیست…؛ ولی این انسان است که ممکن است یک انسانی باشد منهای انسانیت برای این‏که آن چیزهایی که ما آنها را انسانیت انسان می‏دانیم، آن‏ چیزهایی که به انسان شخصیت می‏دهد (نه آن چیزهایی که ملاک شخص ‏انسان است‏) این‏ها اوّلاً یک سلسله چیزهایی که با ساختمان مادّی انسان ‏درست نمی‏شود چون غیر مادّی است و ثانیاً آن چیزهایی که ملاک انسانیت ‏انسان است و به انسان شخصیت می‏دهد، فضیلت می‏دهد و ملاک فضیلت انسانی ‏انسان است به دست طبیعت ساخته نمی‏شود به دست هیچ کس ساخته نمی‏شود فقط و فقط به دست خود انسان ساخته می‏شود… (همان: ص 71 و 72).

فرق کمال با تمام‏

به‏رغم نزدیکی دو واژه کمال و تمام که در مقابل هر دو کلمه ناقص به کار می‏رود، آن‏ها به یک معنا نیستند. تمام، در جایی اطلاق می‏شود که یک ‏مصداق، همه آن‏چه را افراد نوعش دارا هستند، داشته باشد؛ برای مثال، هرگاه ساختمان یک منزل، همه اجزای مورد نیاز یک منزل مسکونی را داشته باشد، می‏گوییم ساختمان این منزل تمام است یا اگر نوزادی‏ همه اعضا و جوارح نوع انسانی را داشت، می‏گوییم آفرینش او تام است ‏و اگر فاقد یکی از اعضا بود، او را ناقص می‏خوانیم؛ امّا در بحث کمال و کامل بودن، هر موجودی را با اهداف و غایاتش می‏سنجیم و کمال، رتبه‏ای بعد از تام بودن است.

شهید مطهری برای تعریف انسان کامل توجّه به تفاوت بین کمال و تمام ‏را لازم می‏داند که به گزیده‏ای از آن چه در تفاوت این دو بیان کرده است ‏اشاره می‏کنیم:

در زبان عربی، ما دو کلمه داریم نزدیک به یک‌دیگر؛ ولی نه عین یک‏دیگر و کلمه‏ای که ضدّ این دو کلمه است. یک کلمه در کلام عربی بیش‏تر وجود ندارد…یکی کلمه کمال است و دیگری کلمه تمام… و در مقابل هر دو کلمه گفته می‏شود ناقص. … اگر فرق این دو تا را بیان نکنیم نمی‏توانیم بحثمان را شروع کنیم. تمام، در جایی گفته می‏شود که یک شی‏ء همه آن‏چه که برای اصل وجودشان لازم‏ هست به وجود آمده باشد؛ یعنی اگر بعضی از چیزها به وجود نیاید، اصلاً این در ماهیّت خودش ناقص است. این خودش به وجود نیامده، نیمی از او به وجود آمده است… ؛ ولی کمال، در جایی است که یک شی‏ء بعد از آن‏که تمام هست، باز یک درجه بالاتر می‏تواند داشته باشد و از آن درجه بالاتر یک درجه بالاتر هم می‏تواند داشته باشد. اگر این کمال نباشد، خودش هست. اگر این کمال اضافه‏ شود به آن شی‏ء، یک درجه می‏رود بالاتر. کمال را در جهت عمودی بیان می‏کندو تمام را در جهت افقی؛ یعنی شی‏ء در جهت افقی وقتی به نهایت برسد می‏گویند تمام شد و اگر در جهت عمودی حرکت کند، به آن می‏گویند کمال. می‏گویند عقل ‏فلان شخص کامل شده، قبلاً هم عقل داشت؛ امّا حالا عقلش یک درجه آمده ‏است بالا. … مسأله انسان کامل معنایش این است که یک انسان تمام داریم در مقابل انسانی که از نظر افقی ناتمام است…)؛ ولی انسان تمام می‏تواند کامل باشد. کامل‏تر و کامل‏تر باشد تا به آن حدّ نهایی. زمانی که از آن بالاتر دیگر انسان وجود ندارد، آن را می‏گوییم انسان کامل… .

ادامه دارد…

 

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع, معرفتی لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

خورشید عالم تاب

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • توحیدی
  • معرفتی

Random photo

انسان کامل در اندیشه مطهری

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس