خورشید عالم تاب

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

كوچه انتظار

22 مهر 1394 توسط بندرجا

ديدبان هاي منتظر!!!

سربرگ دريچه قلبم نوشته شده” راه هاي مرزي بسته شده تنها يك راه مانده وآن ديدبان هاي منتظر”

با خودم گفتم اين را از كجا يابم؛ امروزه كه ابرهاي تيره سبك شده به طوري كه ديگر آب باريكه اي براي بارش ندارند از خصوصيت ابر اين است كه بايد آنقدر سنگين شود تا ببارد. ولي چشمان منتظران در رسيدن به عمق انتظار لحظه شماري مي كند تا كه زمين اشكهاي جاري آنان را وصل به فصل انتظار كند!

فصل انتظار از قرن هاي متمادي گذر مي كند تا به آخر زمان ختم شود ولي در گذر اين سالها فصل تابستان قلب هاي پوشالي را تبديل به گرماي صفر درجه مي كند گويي به جاي عطش فراق، اوج قدرتمندي هواهاي شيطان صفت در قلب هاي زودگذران مستولي مي كند ودر فصل پاييز به جاي ريختن اشك هاي ندبه كنان، بال هاي پرندگاني خسته آسمان در برابر نور خورشيد ذوب مي شود. ودر فصل زمستان خواب بر تن هاي پژمرده طنين مي افكند.

تنها فصلي كه قلب ها را وصل به حقيقت انتظار مي كند فصل بهار است كه چشم هاي همه را در اوج وصال بينا مي كند.

 نظر دهید »

مركز شهر ... خيابان اصلي کربلا

22 مهر 1394 توسط بندرجا

اي دل مي ماني يا مي روي …

قافله عشق سفر خویش را آغاز كرد.یاران شتاب کنید. ای دل ! تو چه می کنی ؟ می مانی یا می روی ؟ قافله به سر منزل جاودان خویش نزدیک می شود … واین عاقبت كار عشق است مرکب امام به هر سوی که می رفته به سوی دیگرش سوق می دادند تا روز پنج شنبه دوم محرم سال 61 هـ ق به کربلا رسید. امام ایستاد و خطبه ای کربلایی خواند … زنهار ! آیا نمی بینید حق را که بدان عمل نمی شود و باطل را که از آن نهی نمی گردد. تا مومن به لقای خدا مشتاق شود. ای دل ، نیک بنگر که زبان رمز ، چه رازی را با تو می گوید « کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا » یعنی اگر چه قبله در کعبه است  ولی هرگاه علم قیام تو بلند شود عاشورا است …. کربلا آمیزیه کرب است و بلا … و بلا افق طلعت شمس اشتیاق است و آن تشنگی که کربلا بیان کشیده اند ، تشنگی راز است . آن شراب طهور را که شنیده ای ، تنها تشنگان راز را می نوشانند و ساقی اش حسین است ، حسین(ع) از دست یار می نوشد و ما از دست حسین(ع) . الا یا ایها الساقی ادرکأساً وناولها / که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها، اینجا میعادگاه است….

( با ما منتظر بمان.)

 نظر دهید »

حیات خلوت عاشورائیان

22 مهر 1394 توسط بندرجا

اکنون بار دیگر بانگ الرحیل بر خاسته است و همان فریاد در آسمان بلند تاریخ طنین انداز گشته است و این بار راهیان کربلا ، این راحلان قافله عشق بدان لبیک گفته اند.

ای خدای حسین!

ائمه معصوم، ابواب رحمت اند و کشتی نجات . ما را از بازترین باب و سریعترین کشتی نجات ، محروم مساز.

ای خدای اباعبدالله !

«یا لَیتَنا کُنّا مَعَک » ما را آکنده از صداقت و اخلاص کن.

ای خدای کربلا!

ما را روز به روز با این حقیقت کربلایی که «مقربانت را جام بلا بیشتر می دهی »  آشنا تر کن.

ای پناه گاه من به هنگام فقر و مسکنت !(مناجات)

دلی که سایه از دست های تو دارد و جانی که در آغوش تو می زید، هرگز پریشان نمیشود . خاطر پریشان ما را به دست های خودت جمع کن!

 

 

 

 نظر دهید »

مناظره حضرت زینب سلام الله علیها با ابن زیاد

22 مهر 1394 توسط بندرجا

آن روز «عبیدالله بن زیاد» در كاخ خود دیدار عمومی ترتیب داده بود و دستور داده بود تا سر بریده امام حسین ـ علیه السّلام ـ را در برابرش بگذارند. آنگاه زنان و كودكان را وارد كاخ نمودند.

زینب كبری ـ سلام الله علیها ـ در حالی كه كم ارزش‎ترین لباس‎های خود را به تن داشت در حالی كه زنان و كنیزان اطراف او را گرفته بودند، به صورت ناشناس وارد مجلس شد و بی‎اعتنا به دستگاه ابن زیاد، درگوشه‎ای نشست. عبیدالله چشمش به او افتاد و شكوه و متانت او توجه ابن زیاد را به خود جلب كرد.  پس پرسید: «این زن كه خود را كنار كشیده و دیگر زنان گردش جمع شده‎اند كیست؟»

زینب پاسخ نگفت. عبیدالله سؤال خود را تكرار كرد. یكی از كنیزان گفت: «او زینب ـ سلام الله علیها ـ دختر فاطمه دختر پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ است.»

عبیدالله رو به زینب كرد و گفت: «ستایش خدا را كه شما خانواده را رسوا ساخت و كشت و نشان داد كه آنچه می‎گفتید دروغی بیش نبود.»1

زینب پاسخ داد: «ستایش خدا را كه ما را به واسطه پیامبر خود (كه از خاندان ماست) گرامی داشت و از پلیدی پاك گردانید. جز فاسق رسوا نمی‎شود و جز بدكار، دروغ نمی‎گوید، و بد كار ما نیستیم بلكه دیگرانند‌ (یعنی تو و پیروانت هستید) و ستایش مخصوص خداست.»2

ـ دیدی خدا با خاندانت چه كرد؟

ـ جز زیبایی ندیدم! آنان كسانی بودند كه خدا مقدّر ساخته بود كشته شوند و آنها نیز اطاعت كرده و به سوی آرامگاه خود شتافتند و بزودی خداوند تو و آنان را (در روز رستاخیز) با هم روبرو می‎كند و آنان از تو، به درگاه خدا شكایت و دادخواهی خواهند كرد، اینك بنگر كه آن روز چه كسی پیروز خواهد شد، مادرت به عزایت بنشیند ای پسر مرجانه!

ابن زیاد از این جملات صریح و تند زینب كبری ـ سلام الله علیها ـ بسیار خشمگین شد و خواست تصمیم سوئی بگیرد ولی یكی از حاضران به نام «عمرو بن حُرَیث» گفت: «امیر! این یك زن است و كسی زن را به خاطر سخنانش مؤاخذه نمی‎كند.»

ابن زیاد بار دیگر خطاب به زینب ـ سلام الله علیها ـ گفت: «خداوند دلم را با كشته شدن برادر نافرمانت حسین و خاندان و لشكر سركش او شفا داد.»

زینب ـ سلام الله علیها ـ فرمود: «به خدا قسم مهتر مرا كشتی، نهال مرا قطع كردی و ریشه مرا در آوردی، اگر این كار مایه شفای توست، همانا شفا یافته‎ای.»

پسر زیاد كه تحت تأثیر شیوایی كلام زینب قرار گرفته بود، با خشم و استهزاء گفت: «این هم مثل پدرش علی سخن پرداز است؛ به جان خودم پدرت نیز شاعر بود و سخن به سجع می‎گفت.»

زینب فرمود: «زن را با سجع گویی چه كار؟» (حالا چه وقت سجع گفتن است؟)3

باری عبیدالله بن زیاد انتظار داشت، زینب مصیبت زده و عزیز از دست داده، با یك طعنه، به زانو در آید، اشك بریزد و عجز و لابه كند! اما زینب شیر دل ـ سلام الله علیها ـ كه شجاعت و شهامت و وضاحت را از پدرش علی ـ علیه السلام ـ به ارث برده بوده، سخنان او را درهم شكست و غرورش را در هم كوبید.

به راستی، در تاریخ بشر كدام زنی را می‎توان یافت كه شش یا هفت برادر او را كشته باشند، پسری از وی به شهادت رسیده باشد، ده نفر از برادر زادگان و عمو زادگان او را از دم تیغ گذرانده باشند و سپس او را با همه خواهران و برادر زادگان اسیر كرده باشند، آنگاه بخواهد در حال اسیری و گرفتاری از حق خود و شهیدان مكتب پدر و برادرش دفاع كند؟!4

___________________

1. الحمدْ للهِ الذی فَضَحَكُم وَ قَتَلَكُمْ و أكذَبَ اُحدوثَتَكُم.

2 . اِنما یفتَضِحُ الفاسِقُ و یكذِبُ الفاجِرُ و هْوَ غَیرُنا و الحمدُ للهِ. (شیخ مفید، الارشاد، قم مكتبه بصیرتی، ص 244).

3 . سید بن طاووس، اللهوف فی قتلی الطفوف، قم، منشورات مكتبه الدّاوری، ص 68.

3. سیره پیشوایان، مهدی پیشوائی، ص 197؛ نقل از كتاب بررسی تاریخ عاشورا، دكتر آیتی بیرجندی، ص 203.

 نظر دهید »

انسان وقاضی خودش

22 مهر 1394 توسط بندرجا

انسان موجودی مرکب

گفتیم انسان یک شخصیت مرکب است و این یک حقیقت است و این مطلب ادیان وفلسفه ها تأیید کرده اند علما و روان شناسان هم تأیید کرده اند. یک آیه قرآن و یک حدیث در همین رابطه: شما در قرآن درباره خلقت انسان آیه ای ست: سوره حجر، آیه29 به فرشتگان می گوید وقتی که خلقت این موجود را تکمیل کردم و از روح خود چیزی در  او دمیدم بر اوسجده بردی می گوید این موجود یک موجود خاکی است، من او را از خاک می آفریدم یک موجود طبیعی و مادی است. ولی همین موجود آفریده شده از آب و خاک همین موجودی که دارای جسم وجسدی است مانند حیوان ها، دیگر نفخت فیه من روحی از روح خودم، چیزی در او می دهم. لازم نیست معنای روح را بدانیم همین را بدانیم که در این موجود خاکی یک چیز غیر خاکی هم هست.

حدیثی در این رابطه: پیامبر فرمود: خداوند و فرشتگان را آفرید و در سرشت آنها تنها عقل نماد، حیوانات را آفرید و سرشت آنها تنها شهوت نهاد وانسان را آفرید و هم عقل و هم شهوت آفرید. این مطلب برای شناختن بعد انسانی و روحی انسان است.

بردگی روح، نسبت به انسان های دیگر

بدون شک ما در زندگی خودمان، احتیاج به خوراک و هر چه بهتر احتیاج وعالی تر به مسکن هر چه مجلل تر باچه احتیاج به ازوداج و احتیاج به تجملات زیاد زندگی به پول مادیات، اما در یک جا ما سر دو راهی قرار می گیریم احساس میکنیم که یا باید شرافت و عزت و یادت خودمان را حفظ کنیم ولی فقر بسازیم نان بخوریم ولی نان خشک لباس کهنه، خانه تنگ و کلاً در مضیقه باشیم یا اینکه از عترت وآنهایی خودمان صرف نظر کنیم تن به ذلت و نوکری دیگران بدهیم ولی به قیمت اینکه مادیات زندگی امان خیلی زیاد شود.اگر دلت می خواهد زندگی کنی، مثل بندگان و بردگان زحمت بکش، کار کن، رنج بکش چشم از مال  فرزندان آدم ببند، برخی وقتی به او پیشنهاد کار کارگری می شود دون شخصیت خود می دانند.امام علی می فرماید: نیازمند هرکسی  شدی، تو برده او هستی بی نیاز باشد از هر که دلت می خواهد توامیر او هستی، بس نیازمندی به افراد دیگر نوی رقیت و بردگی ا ست. اما برگی روح است.   غرر الحکم چاپ تهران ج2، ص584.

بردگی مال و ثروت

یک نوع بردگی است که مربوط به مال و ثروت است تمام علماء اخلاق انسان را از بردگی مال و ثروت برحذر داشته اند. امام علی علیه السلام فرمود: دنیا برای بشر، گذشتگاه است نه قرارگاه. مردم در دنیا دو صنف می شوند: مردم که در این بازار دنیا می آیند دو دسته اند، بعضی می ایند خودشان را می فروشند برده می کنند و می روند انسان بیشتر به مال دنیا یا برده است با آزاد است. اصلاً بندگی مال دنیا یعنی چه؟  مگر مال دنیا قدرت دارد که انسان را بنده خودش بکند مال دنیا یعنی چه؟ یعنی شهوت یعنی چه؟ طلا، نقره خانه، ملک، زمین و مگر این ها قدرت دارند که برده گیری کنند؟

بین انسان زنده ام اما طلا وپول جماد و مرده است. موجود زنده قدرت دارد حرکت دارد یک مرده وجماد مگر قدرت دار که یک زنده را برده خود کند؟ به پس حقیقت مطلب چیست؟ حقیقت آن است که آنجا هم که انسان فکر میکند بنده وبرده دنیاست، بنده مال و ثروت است بنده حرص است یعنی خودش را برده گرفته است والا پول که نمی تواند انسان را برده کند ماشین و زمین نمی تواند انسان قوه ای در درونش است به نام حرص قوه ای به نام طمع، شهوت و خشم که اینهاحرص و طمع انسان را برده کرده است این هوای نفس است که او را برده کرده است. البته مال دنیا در حد ذات خودش مذمتی ندارد. انسان دو مقام دارد یا دو درجه. درجه ذاتی و درجه عالی پیغمبران آمدند که آزادی معنوی انسان را حفظ کنند یعنی نگذارید شرافت انسان، انسانیت انسان، عقل و وجدان انسان، اسیر شهوت یا خشم یا منفعت طلبی انسان بود این معنی آزادی معنوی است هر وقت دیدید بر خشم خودتان مسلط هستید نه خشم شما بر شما مسلط است شما آزادید و همچنان شهوت هروقت دیدید یک درآمد غیر مشروع در مقابل شما قرار گرفت و نفس شما اشتیاق دارد می گوید این درآمد را بگیره اما ایمان و وجدان شما حکم می کند که این پول نامشروع است و شما بر این میل نفسانی غالب شدید بدانید آزادی معنوی دارید.

اگر انسانی یک فیلم مستهجن یک فرد نامحرم را دیدید دارد می رود از جمال و زیبایی یامقام یا پولداری چیزی کم ندارد و حس شهوت شما، شما را تحریک کند به چشم چرانی و تعقیب کردن دل شما را ببر ولی یک وجدانی بر وجودشما حاکم است که شما را مسح میکند و تا فرمان میدهد بین جه اندامی چه چشمی و چه صحبتهای دلتنگی و آرامش دهنده ای میدهد

من انسانی و من حیوانی

گفتیم انسان موجود مرکب است در انسان واقعاً  دو «من» حاکم است یک «من» انسانی و یک «من» حیوانی که مولوی «من» انسانی را در داستان مجنون و شتر قشنگ سروده است جان گشاده سوی بالا بالها تن زده اند زمین چنگالها در انسان دو تمایل وجود دارد: یکی تمایل روح انسان دو تمایل تن انسان اگر می خوانی جان روحت آزاد باشد نمی توانی شکم پرست، پول پرست، شهوت ران باشی.

قضاوت انسان درباره ی خود

دلائل دیگر بر مرکب بودن شخصیت انسان. خداوند این توانایی را به انسان داده که می تواند قاضی خودش باشد. در اجتماع همیشه فانی غیر از کسی که مدعی می کند و کسی که بر علیه او اتمام واردشده که بهش مدعی علیه می گویندست و قاضی بینشان عدالت می کند. هیچ فکر کرده اید که چطور انسان می تواند هم مدعی هم مدعی علیه خودش باشد و هم قاضی درون خودش و حکم صادر کند. انصاف یعنی چه؟ می گویند فلان کس آدم با انصافی است: یعنی آدمی ست که در مسائل مربوط به خود می تواند بی طرفانه قضاوت کند در جایی که مقصر است علیه خودش هم حکم صادر کند یعنی چه؟ این جزءاینکه شخصیت واقعی انسان مرکب باشد، چیز دیگری  نیست. چقدر در دنیا انسان های با انصاف وجود دارد.

ملامت وجدان

انسان کار بدی یا گناهی مرتکب می شود بعد خودش را ملامت می کند یعنی چه؟ این  عذاب وجدان که شنیده ایم دولتهای استعماری آمریکا و انگلیس افرادی راتربیت می کنند که وجدان دراینها بمیرد درعین حال موقعش که می شود وجدانی که خیال میکنند مرده است باز یک چراغ کوچکی در آن روشن وزنده است خلبان هیروشیما راچنان جنایتی تربیت کردند ولی وقتی که رفت بمب خودش را انداخت و بعد هم نگاه کرد به شهری که درآتش می سوخت ودید مردم بی گناه، پیرمرد، پیرزن، بچه کوچک و… بعد در آمریکا به او جایزه داند واز او استقبال و تجلیل کردند اما جلوی عذاب وجدان او را نتوانستند بگیرند کم کم همان به خاطر عذاب وجدان دیوانه شد.انسان شخصیت مرکبی ست قسمت عالی دارد که انسانی اوست و قسمت دانی که حیوانی اوست. آزادی معنوی یعنی قسمت عالی و انسانی انسان، از قسمت حیوانی و شهوانی او آزاد باشد.

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

خورشید عالم تاب

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • توحیدی
  • معرفتی

Random photo

کمال انسانی، راهی به سوی سعادت

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس